همیشه کودکان بسیاری از طرف مهد کودک ها و دبستان برای بازدید به موزه ما می آیند. راهنمایان بومی ما با گویش بومی و بیشتر با رویکردی زیست محیطی قسمت های مختلف موزه را به کودکان معرفی می نمایند.
در محیط هنرمند سرا ، نگارخانه و موزه عمدتا دختران و زنان حضور داشتند و در مدیریت آن نقش داشتند.
زمانیکه مرکز هنر پردیس به یک موزه تبدیل شد به راهنمایان بیشتری نیاز داشتیم. در سال 1393 پس از نشر یک فراخوان برای جذب راهنما، ابتدا آقای محمود هرمزی و بعد محمد هرمزی مراجعه برای کار در موزه به من مراجعه کردند. دختران و زنان در زمانیکه وقت آزاد داشتند و گردشگر کم بود نقاشی می کردند. زمانیکه در مورد چگونگی کار آنها صحبت شد، نقاشی برای آنان امر زنانه ای محسوب می شد. تنها افرادی که بیماری اعتیاد داشتند در زمینه کارهای هنری مشارکت می کردند. برای ایجاد زمینه فعالیت خصوصا در تابستان پیشنهاد دادم که آنها انجمن حافضان محیط زیست را تشکیل دهند و علاوه بر فعالیت زیست محیطی در زمینه آموزش کودکان فعالیت کنند. اگرچه خود آنها و دختران در این ضمینه ضعف داشتند. اما من باورد داشتم که اگر بخواهند یاد بدهند باید، بروند و یاد بگیرند.
در کنار مباجث فرهنگی آموزش مسائل زیست محیطی برای کودکان مطرح می شد و آموزش می دیدند. توجه به محیط زیست در جزیره هرمز یک ضرورت بوده و است.
زمانیکه این محل را پاکسازی می کردیم این نگرانی در شهرداری بوجود آمده بود که شاید در آینده احمد نادعلیان ادعای مالکیت داشته باشد. اینجا فقط یک مسیر گذر بوده است. همیشه کارهای من زمینه سوء برداشت و تفاهم بوده است.
در کشور من ایران اگر به عنوان نهاد غیر دولتی کار کنی راه دشواری است. مشکلات بسیاری در پیش روی من بوده است. عمده آن بازدارنده بوده است. پس از سکته قلبی توصیه پزشکان من این بوده است چندان خودم را درگیر کارهای تنش زا نکنم و بی تفاوت باشم. درک مسائل تاسف بار برای من خوب نیست. مشکلات بیشتر ریشه در ضعف نهادها ، حسادت و یا جهل بود.
البته لایه های روشنفکری هم گاهی دچار سوء تفاهم هستند.
یکی از گردشگران که موزه ما را دیده بود در کوچه های هرمز راه می رفت و به دوستش می گفت “این آقای دکتر که در جزیره کار می کند را انگلیسی ها فرستاند اینجا کار کند!”. با خودم گفتم انگلیسی ها چه مردم خوبی هستند.
اما واقعیت را بخواهید نهاد های مستقل فرهنگی انگلیسی ها و آمریکائی از کارهای زیست محیطی من خیلی حمایت کرده اند. در خصوص کار در جزیره هرمز تنها حامی من برای کار در جزیره خانواده خود من هستند. و حالا در یک خانواده بزرگ تری زندگی می کنم.
همه چیز سیاه نبود. آنجا رنگ هست . مردم مهربان آنجا را نیز می شناسم. جزبره هرمز در کنار زشتی ها، زیبائی های خاص خودش را دارا می باشد.
در مسیر موزه ما یک زمین مسکونی ویرانه وجود داشت. همواره بازدید کننده ها سئوال می کردند که چرا شهرداری آن را تمیز نمی کند.
این موضوع همواره مورد توجه هنرمندان بوده است. چندین بار هنرمندان با کمک بچه های محله محیط را تمیز کردند. اما به دلیل نداشتن کاربرد پس از مدتی دوباره پر از زباله شد.
در سال 1393 از طرف در آمد های مرکز پردیس هزینه زیادی شد که محیط تمیز و مجددا پاکسازی و مسطح شد. جمعی از دانشجویان دانشکده هنرها، ساخت سکویی برای نشستن را به عهده گرفتند. شب تا دیر وقت کار ادامه پیدا کرد. هزینه مصالح آن از بودجه موزه پرداخت شد. برای چنین کارهای سخت نه تنها دختران بلکه نیروهای مرد در موزه یا جزیره هیچوقت داوطلب نبودند. این محیط برای آموزش کودکان هرمزی بود.
این محیط که بسیار آلوده بود حالا برای کلاس های آموزشی و کارگاه ها مورد استفاده قرار گرفت.
این مسئله بسیار رضایت بخش بود که پس از تمیز شدن کودکان در این محیط بازی می کردند.
در این فرایند مجیط های متروکه اطراف موزه مورد توجه قرار می گیرد و هدف این است که به عنوان محیط آموزشی مورد استفاده قرار گیرند. مشارکت جامعه محلی خصوصا کودکان در این برنامه وجه آموزشی نیز داشت.
محیطی که زباله دانی بود برای مقاصد آموزشی و آفرینش هنری مورد استفاده قرار می گرفت.
بسیار غم انگیز بود که در جزیره ای که مملو از رنگ هاست کودکان برای نقاشی کردن نوبتی کار می کردند. چون ما بودجه کافی برای خرید رنگ و قلم مو برای همه کودکان نداشتیم.
ما برای حفظ منابع طبیعی جزیره رنگ ها را خریداری کردیم. اما متاسفانه خاک های رنگی نایاب در جزیره به فروش می رسید. شرم آور بود که در همان سال به اسم هنر و ساخت فرش خاکی طبیعت جزیره تخریب می شد.
رنگ های جزیره هرمز را با خود نبرید. اگر به جزیره هرمز می آئید برای ما رنگ بیاورید و به ما کمک کنید تا زندگی ما نیز رنگین باشد.
ادامه دارد
Views: 11