چمدان مشکوک احمد نادعلیان در اسکله جزیره هرمز عنوان یک اثر هنری است که در موزه دکتر نادعلیان به نمایش درآمده است. به بهانه بازرسی چمدانش این اثر زیبایی های جزیره هرمز و برداشت بی رویه، صادرات خاک و کانی های آن را نشان می دهد. در مقایسه با بازرسی این چمدان، صادرات فله ای و فروش نمونه های کم در گوشه و کنار جزیره هیچگاه به عنوان یک ایراد و خلاف مورد توجه قرار نگرفت.
نمونه های بیشتری از این چمدان با ترکیب عکس های مختلف طراحی و ساخته می شود. پس از نمایش در نمایشگاه های حرفه ای به فروش خواهد رسید. هر تهدیدی برای من فرصتی برای رشد و خلاقیت است. ادامه بدهند خوشحال خواهم شد.
احمد نادعلیان فردی است که بواسطه هنر اهمیت خاک هرمز را نشان داد. اما او علی رغم تلاش هایش برای جلوگیری از خروج خاک و تخریب جزیره متهم می شود. در کنار اثر یک کد کیو آر وجود دارد که با اسکن کردن آن، همین صفحه دیده می شود.
هر بازدید کننده کنجکاوی می تواند به صورت آن لاین این فیلم بازرسی را ببینند. در کنار این چمدان پرونده ای وجود دارد که تاریخ صادرات خاک در جزیره هرمز را معرفی نماید. بازدید کننده ها در مجازی به بخشی از اسناد دسترسی دارند.
صبح روز بیست و ششم بهمن زمانیکه می خواستم به جزیره قشم بروم ، یکی از مامورین اداره بنادر درخواست عجیبی از من داشتند. از من خواستند که چمدان من را بازرسی کنند. آنها می گفتند که تعدادی راننده به کرات به آنها گفته اند که آقای نادعلیان هر هفته که به قشم می رود با چمدانش خاک های رنگی و کانی از جزیره هرمز خارج می نماید. یک خانم هنرمند بنام شهرزاد داور همراه من بودند. ایشان مات و مبهوت بود که چه می گذرد؟ چند سئوال پرسیدم؟ و اینکه گفتم تمایلی ندارم و شما برای این کار باید مجوز داشته باشید. تهدید کردند اگر اجازه ندهم در مقصد این عمل انجام می شود. احساس مامور گارد اسکله این بوده کاملا به هدف زده است. گفتم بگردید. چمدانم باز شد و بازرسی انجام شد. از باز شدن و بازدید داخل چمدان خودم عکس و فیلم تهیه کردم. در داخل چمدان یک پتوی کهنه ، قسمت پایین چند شلوار گلابتون دوزی که چند روز قبل از میناب برایم آورده بودند، یک اره و یکی از نقاشی های شاگردهایم وجود داشت. فردی که جستجو کرد شک زده و شرمنده شد و با شتاب به طرف دفتر ورودی اسکله و دفتر آنجا رفت. به دفتر رفتم و چند سئوال پرسیدم. متوجه شدم مدیریت آنجا بسیار تفکر بدوی و قبیله گرایی دارند.
بلیط داشتم می باید به قشم می رفتم.جامعه هرمز راننده و افکار آنها را خیلی خوب می شناسم. از راننده ها و کسی که بازرسی انجام داد گلایه ای ندارم. اما خط دهنده های آنها را خوب می شناسم. پس از رسیدن به قشم با تلفن همراه مدیریت اداره بندر هرمز تماس گرفتم. دوست داشتم بدانم که ایشان در جریان هستند؟ انتظار داشتم عذر خواهی کنند. پاسخ احمقانه ای دادند. ایشان گفتند: “مگر یک استاد دانشگاه نمی تواند مجرم باشد.” می گویند که ایشان دیکتاتور است و اسکله هرمز چنین فردی را نیاز دارد. اما من فکر می کنم که نه تنها ایشان بلکه مسولین بالا دستشان بسیار مطیع هستند. برخلاف ظاهر سنگین وزن تفکری سبک دارند می توانند عروسک باشند که به بازی دعوت شوند. از سال ها قبل با خودم عهد کرده ام که زیاد از آنچه که می دانم نگویم. باید اجازه داد که جامعه هرمز در طول زمان آگاه شود.
به هر حال یک اره در چمدان من هست. اره چه به جلو برود می برد و عقب برگردد هم می برد. حالا با نشر این پیش آمدی که من شروع نکردم ، سکوت کنید بازنده هستید، ادامه دهید هم بازنده هستید.
با مشورت یکی از دوستانم که سال ها در جزیره هرمز مسئولیت اداره دریابانی را داشتند متوجه شدم عمل آقای اسکله (ادیمی و اربابان) غیر قانونی بوده است.
کرونا در راه بود و نزدیک به دو سال به جزیره نیامدم. در این سن و سال حوصله دادگاه را نداشتم. در فرهنگ قبیله ای دادگاه رفتن هم جرم است. همیشه با هنر و رسانه از خودم دفاع می کنم و زندگی خودم را ثبت می نمایم.
اصلا در قشم من خاک مصرف نمی کنم. من با چمدان نقاشی با پارچه و پشت شیشه از روستاهای قشم به هرمز می آوردم. زمانیکه چمدان می آمد سنگین بود. زمان بازگشت بسیار سبک بود.
احمد نادعلیان: آموزش پارچه نقاشی پشت شیشه به زنان روستاهای قشم
بعضی از ادم ها دشمن نیاز ندارند. با جهل خودشان رفتار پنهان خودشان را عریان مینمایند. عمل آقای اسکله (ادیمی و اربابان) مغرضانه بود. اگر لازم بود می توانستند با اداب بگویند پشت سر شما حرف می زنند. برای بستن دهان آنها اجازه بدهید که ببینیم. زمانیکه تماس گرفتم می توانست به مصلحت دروغ بگوید من در جریان نبودم عذر خواهی می کنم. پیگیری خواهم کرد. در جزیره هرمز خیلی ها این کار را بلدند نایب بگیرند و در ملاقات حضوری عذر خواهی کنند. ایشان (ادیمی و شرکاء) بلد نیست. لایق است که نامش در تاریخ هنر ایران ذکر شود.
یک بار یک شیر زن هرمزی درسی به من داد که هیچوقت فراموش نمی کنم. زمانیکه احمد رنجبری معروف به موسی بشیر در حضور بخشدار فریدون دریانورد به من سیلی زد، معصومه قنبری (معروف به معصوم گرگ) به همراه چند نفر از هرمزی ها در دفتر بخشدار بودند. پس از رفتن آقای خبرنگار که کمتر از دکتر و مهندس را سیلی نمی زد، خانم قنبری گفتند این آقا (احمد رنجبری ) به مقام بخشدار و نه فرد بخشدار و به این صندلی توهین کرده است.
با این استدالال توهین به احمد نادعلیان یعنی توهین به هر شهروند بومی و مهاجر. یعنی این تبعیض قومی تکرار می شود. یعنی این سیلی در آینده نصیب خیلی ها خواهد شد که سکوت کردند. آنها نمی فهمند. اگر می فهمیدند خودشان پیگیری می کردند. آتش زدن خانه جری پولاک و یا بنیان اولیه چوبی کمپ ماجرا یعنی آتش زدن موزه. سکوت جایز نیست. حالا شان اداره بنادر زیر سئوال رفته است. بی شعوری مسئولین وقت آن را جهانی خواهم کرد تا دیگران درس بگیرند. او دیگر به کسی سیلی نخواهد زد. چون هزینه آن را داده است. در گروه برای بلاته ادعا می کند. سکوت مسئولین حاضر در آن جمع شان آنها را زیر سئوال می برد. هیچ کسی به خوبی یک فرد نمی تواند خود را ضایع کند.
در اسکله کارهای زیادی در جریان است، سئوال های زیادی وجود دارد. کسی راجع به آن صحبت نکرده است. اگر لازم باشد صحبت می کنیم. آنوقت همگانی می شود.
دوست داشتم این جهل را در تاریخ ثبت نمایم. بد نیست که به این نکته اشاره شود که اساسا در جزیره ای که در جای جای آن حتی داخل سکوی اسکله خاک های رنگی و کانی به صورت خام و بسته بندی شده به فروش می رسد چگونه همراه داشتن و حمل خاک می تواند جرم باشد؟ اگر عمل ایشان عقلی و قانونی بود تا کنون کوتاهی های بسیاری صورت گرفته است.
گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست گیرند
فرض می نمایم یک بطری خاک یا شن و یا پیریت در چمدان من وجود داشت. چه چیزی را ثابت می کرد؟ می توانستم بگویم خریداری کرده ام.
چرا چمدان نادعلیان جستجو شد؟
عروسک سنگین وزن ما از کدام اتاق فرمان خط گرفت؟ چند راننده و بومی هم در عادی جلوه دادن این امر در اینستاگرام و بعد شبکه واتساپی سعی کردند این موضوع را عادی جلوه دهند و اشاره داشتند که همه جا چمدان ها را می گردند. اگر این عمل تلافی انتقاد به مرمت غیر حرفه ای خانه جری پولاک در محوطه اسکله بوده است ، هنوز فکر نمی کنم اشتباه کرده باشم. رفتار حرفه ای نبود. با دوستانی که مرمت را به عهده گرفته اند توافق کردیم که زیاد سخت نگیرم.
فیلم و مطلب بازرسی چمدان نادعلیان در اینستاگرام
احمد نادعلیان از زمان حضورش در هرمز با رویکرد هنر ، مفهوم خاک را عوض کرد. در انتقادها و دیدگاه از افراد بسیاری انتقاد کرد. افرادی که منافع آنها به خطر افتاد بسیارند.
اما در پس رفتار شناسی این عمل هیچکدام از دانه درشت ها نبودند. درختان در جنگل با دسته چوبی آسیب می بینند. یک بار دیگر به افرادی که پس سازه ای که اسکله با گونی شن ساخته شده است (در خانه جری پولاک) سنگر گرفته اند هشدار می دهم که بازی را ممکن است با افراد نیابتی و بازی خورده ، شما شروع کنید. اما پایان آن را شما تعیین نخواهید کرد. رفتار آقای اسکله (ادیمی و اربابان) را نه می بخشم و نه فراموش می کنم. ادامه دهند زیان آن متوجه افراد بسیاری خواهد شد. چون من دانا هستم. توانا بود هر که دانا بود. افرادی پس از انشتار فیلم من در اینستاگرام کامنت نوشتند و چند راننده در این جریان نقشی داشتند.
فیلم و مطلب بازرسی چمدان نادعلیان در اینستاگرام
از ابتدای آمدن من به جزیره هرمز صادرات و مفت فروشی خاک سرخ جزیره هرمز مسئله من بوده است. گاهی مشکل ساز بوده است. سعی کردند موضوع را امنیتی جلوه دهند. اما موضوع خیلی ساده و بدیهی بود. یک بار توسط شرکت باستان معدن پودر نامه ای دریافت کردم. بخشی از آن اینجا دیده می شود. قبل از هر چیز اعلام می نمایم که علی رغم نامه پیچیده، زمانیکه آقای خزعلی به همراه فریدون دریانورد و آقای چرخیده به موزه آمدند گفتار و رفتار آنها بسیار احترام آمیز بود. زمانیکه آقای چرخیده این نامه را به من دادند بسیار با محبت و خشرویی نامه تحویل من شد. من هم پاسخ کامل نامه را دادم ولی امضا نکردم. به همراه نامه اسنادم را تحویل دادم. آقای چرخیده گفتند چرا پاسخ را امضا نکردید؟ به ایشان گفتم که یک فتوکپی کم کیفیت به عنوان نامه رسمی به من دادید که خطاب به فرد دیگری است. این پاسخ هم جهت اطلاع بود. کلی خندیدم روز خوبی بود.
بعد ها خانواده آقای خزعلی از موزه بازدید داشتند. با هم گفتگو داشتیم. خانواده محترمی بودند. پسرم یک کتاب جزیره هرمز را به آنها هدید داد. اما ما اختلاف دیدگاه داشتیم. از نظر اخلاقی ، من این نوع رفتار را نمی پسندم. از شخص آقای خزعلی و همکارانشان هیچ گلایه ای ندارم. اما این نامه هم بخش از زندگی من است. نادعلیان کیست؟ خاک می برد و یا … افراد طراح گشت چمدان می خواستند یک شخصیت نمادین را تخریب کنند. اگر چیزی در چمدان بود رسانه ای می شد. لذت بخش بود که بگویند مخالف سرسخت صادرات خاک خود با چمدان خاک می برد.
اسناد من شامل موارد زیادی بود. می دانستم قبل از آمدن من به جزیره صادرات خاک سرخ افتخار محسوب می شد.
پیش از این در یک مصاحبه ای در خصوص صادرات خاک سرخ با من انجام شده بود. نامه ای تهدید آمیز دریافت کردم که چرا مطالب کذب را بیان کرده ام. بخشی از اسناد صادرات را در اختیار فردی قرار دادم که نامه هشدار آمیز را به من داد. رفتار ایشان بسیار با احترام بود. من هم با احترام اسناد صادرات آن را ارائه دادم. همزمان آنها را در اختیار مردم هرمز قرار دادم. پس از این اطلاع رسانی همه این سایت ها محو شدند.
تاریخ صادرات خاک جزیره هرمز را خوب می دانم. از کی به چه میزان و … صادر می شده است. و می دانم در بازار امروز چقدر به فروش می رسد.
در سال 1394 زمانیکه سهام به ساکنین جزیره هرمز داده می شد، حسن دریاپیما به من اطلاع داد. شخصا انگیزه ای نداشتم. گفت شما شرایط آن را دارید. شرط آن ساکن بودن در جزیره هرمز بود. اقدام کردم. حاج فریدون دریانورد گواهی کرد که من ساکن جزیره هرمز هستم. هیشه محبت و درایت ایشان را ستایش کرده ام.
اما زمانی که به شرکت تعاونی مرزنشینان مراجعه کردم کار با چالش مواجهه شد. فکر کنم آقای دریایی مسئول کارهای اداری بودند. گویا این موضوع چالش برانگیز شده بود که اگر ساکن باشد و بومی نباشد تکلیف چه خواهد شد و اگر بومی باشد و از جزیره هرمز رفته باشد چه تصمیمی گرفته خواهد شد؟
چند روز بعد پیگیری کردم به من گفته شده که اگر روزی از هرمز بروم باید سهام را پس بدهم. کمی عصبانی شدم. به آن آقا گفتم شما همه از هرمز خواهید رفت. من می مانم. عموما خیلی ها نمی دانند که نام کدخدای زمان جری پولاک چه کسی بوده است؟ او رفته است اگر چه جری پولاک رفته است. اما مانده است. چه افرادی در آینده می مانند. خود هرمزیها با افتخار و حمایت اداره ارشاد نقشه اشغالی آنها را در تیاب بندر نقاشی کرده اند. کلیساهای آنها هست. آنها هستند اما تصویر درمکوب نیست. چون غرب رسانه داشت.
آن روز آقای چرخیده آنجا بودند از من عذر خواهی کردند. سهم سهام را از جیب خودشان دادند. من و همسرم مدیون محبت ایشان هستیم. من سهام معدن را برای این گرفتم که اجازه داشته باشم در باره آن حرف بزنم.
کسی اجازه ندارد به من بگوید به شما مربوط نیست. “به تو مربوط نینه”. هیچوقت به دنبال سود سهام نبودم. بارها اعلام کردیم که سهم من و همسرم در طبیعت باقی بماند. اگر لازم بود و اخلاق زمانه اجازه داد کمی خاک برمی دارم و بر روی چهره ها با خاک سرخ طراحی می کشم. تا به حال در تهران از مقابل مسجد شاه قدیم بازار تهران خاک را خریده ام مصرف من خیلی کم است.
بعد ها حاج فریدون دریانورد به من گفت که بعد تایید شهروندی من کلی بحث و حرف حدیث پیش آمده است. حاج احمد هرمزی را دیدم صادقانه به من گفت او هم مخالف دادن سهام به من و همسرم بوده است. ایشان مرد خوبی هست. نظرشان را گفته اند. اما مسئولین با ذکاوت جزیره مصلحت اندیشی داشتند. اگر نمی دادند پیامدش چه بود؟ شما نمی دانید. من می دانم.
این خاک ها و کانی ها با کدام چمدان ، توسط چه کسی و به کجا رفت؟ سود آن برای بومی چه بود؟ نسل بعدی از ما چه انتظاری خواهد داشت؟
ادامه دارد.
Views: 18
اشتراک ها: ساخت یک بنا متعلق به احسان رسولف در مقابل بنای ثبت شده میراث فرهنگی در بندر جزیره هرمز - Dr. Nadalian