منتخبی از نوشته های احمد نادعلیان در شبکه های مجازی و اجتماعی

در سال های گذشته بیشتر در شبکه اجتماعی گزارش های کوتاه می نوشتم. دلیل آن تعامل فعال با مخاطبان بود. با این رویکرد این سایت بیشتر جنبه مخزن اطلاعات است. اما همه مخاطبان من به شبکه اجتماعی دسترسی ندارند. منتخب و خلاصه ای از آنچه که در شبکه اجتماعی نوشته شد در اینجا ارائه می شود.

شاید نگرش من تغییر کرده باشد. این مطالب را باید در زمان و بستر خودش قضاوت شود.

چرا سال های زیادی در جزیره هرمز ماندم؟

در پلور هستم و تنها. فرصتی برای فکر کردن. در حال تنظیم کردن تجربیات دهه گذشته ام هستم که در آینده منتشر شوند. کمی از آن را با شما قسمت می کنم. در موزه من در جزیره هرمز یک فیلم برای بازدید کننده ها پخش می شود و در آن به خیلی از سئوال هایی که تا کنون مطرح شده پاسخ می دهم. اما همواره سئوال های زیادی وجود دارند که مطرح می شوند. گاهی در زیر عکس های من و گاهی خصوصی در اینستاگرام و گاهی حضوری پرسیده می شود. زمانی عجیب به نظر می رسد که افراد متوجه می شوند من بومی هرمزگان و جزیره هرمز نیستم. پاسخ ساده من این است که شهرهای بزرگ مکان مناسبی برای زندگی من نیستند. بهار و تابستان در پلور زندگی می کنم، پائیز و زمستان در جزیره هرمز. از اول بار که سال 1385 پایم به جزیره هرمز باز شد متوجه شدم محیطی است مناسب کار من، بکر برای کار کردن. کارهای بسیاری انجام دادم و اگر عمر باقی باشد کارهای بسیار در ذهن دارم. چشمنداز داشتم و آن را باور داشتم. شاید بهتر است به این سئوال ها پاسخ دهیم. در سال 1385 چند ماشین در جزیره بود؟ چند خانه بومگردی وجود داشت؟ چند آشپزخانه؟ وحالا چند گردشگر در سال به جزیره می آیند؟ حالا چند نفر از نقاشی و خاک واقعی و بدلی که به گردشگران می فروشند نان می خورند؟ اغلب بومی ها پاسخ این سئوال ها را یا نمی دانند و یا اگر می دانند نمی خواهند به آن پاسخ دهند. خیلی دستاوردها برای جزیره داشت و خیلی هزینه ها که به آن آسیب رساند. زمانی که در جزیره از تخریب محیط زیست صحبت می شود مجرم اصلی نادعلیان است که باعث شد خاک های رنگی جزیره برای هنر به کار گرفته شوند و معرفی شوند. زمانی که از گردشگران بدحجاب صحبت می شود مجرم اصلی نادعلیان است که پای آنان را به جزیره باز کرد و … اما افرادی که بیشترین نفع اقتصادی نصیبشان شده و حالا درآمد خوبی دارند این گردش مالی را مدیون استعداد ذاتی جزیره و دانش بومی خودشان می دانند. بدون شک افراد و نهادهای مختلفی در توسعه و تخریب جزیره سهم داشته اند. بله شریک جرم زیاد دارم و شرکای جدیدی تلاش می کنند سهم خودشان را داشته باشند. در سلسله یادداشت هایی دیدگاه شخصی خودم را می نویسم. (در مورد هر ادعایی سند و شاهد وجود دارد. در صورت نیاز ارائه می شود)

هنرمند سرای خلیج فارس چگونه آماده شد ؟

در سال 1388 اولین بار که هنرمندان هنر محیطی به جزیره هرمز آمدند مکانی که حالا موزه است و آن زمان هنرمندسرا بود محقر بود. دیوارها خاکستری، کولر نداشت، پنکه نداشت ظرف نداشت. خانم نوشین نفیسی یک زیر انداز هدیه آورده بود، خانم فرشته عالم شاه پنکه خریدند، و … بخشی از دیوارهای حیاط هم نقاشی شدند. هنرمندان هرکدام چیزی آوردند، یا خریدند و هدیه دادند. دیوارهای سالن اصلی با خاک نقاشی شد. چیدمان هایی انجام شد. آن زمان خود من حساسیت زیست محیطی حالا را نداشتم و اشتباه کرم که خاک زرد را به کار گرفتم. به هر حال عمده کارهای هنرمندان هنر محیطی در طبیعت بود. امروزه اگر به کارنامه کاری بسیاری از هنرمندان خصوصا محیطی توجه شود در کاتالوگ ها و پی دی اف هایشان بسیاری از آثار مربوط به جزیره هرمز است. این آثار و نمایش آنها در نمایشگاه های واقعی و فضای مجازی هنرمندان بسیاری را به هرمز کشانید و آنها هر کدام رسانه ای شدند برای معرفی جزیره. در یاداشت جداگانه به تاثیرات انجام فرش خاکی و معرفی جزیره نظراتم را می نویسم

چه نهاد و افرادی من را به جزیره هرمز دعوت کردند و حالا چه فکر می کنند؟

در سال  1385 من پس از تماس تلفنی سرکار خانم امینی که در آن زمان ریاست انجمن هنرهای تجسمی هرمزگان را به عهده داشتند به هرمزگان دعوت شدم. هدف از این دعوت برگزاری یک جشنواره مجسمه شنی و صخره ای بود که من آن را هنر محیطی نامیدم. در آن زمان احمد کارگران نایب رئیس انجمن بودند. محمد سایبانی هم در جریان امور فعال بود و محمد بانوج بیشتر تدارکات و امور اجرایی این برنامه را به عهده داشتند. بعد از دوسال کار که مدیریت کارگاه ها و برنامه های آموزشی به عهده من بود با دخالت و تدابیر مدیر کل وقت ارشاد و همراهی هنرمندان بیشتری  آنها احساس کردند که بهتر است خودشان کار را پیش ببرند و اجرای سالانه فرش خاکی را شروع کردند. بعد ها خانم امینی کمتر در فضا و امور مشارکت داشت. البته من هم مسیر خودم را در پیش گرفتم.

اما شواهد نشان می هد که آقایان کارگران، سایبانی و بانوج درحال حاضرترجیج می هند که من در استان هرمزگان حضور نداشته باشم و به عبارتی  پشیمان هستند که چرا پای من را به جزیره هرمز باز کرده اند. من فکر می کنم دلیل آن است که وقتی به آنها نشان داده شد که آنها چگونه می توانند از خاک های رنگی جزیره هرمز برای آفرینش آثار هنری استفاده نمایند، آنها به این نتیجه رسیدند که آن را از آن خود سازند. برای این هدف گاهی داستان های دروغین سر هم کردند و وانمود کردند که حضور شما ضرورت نداشته است و خودشان همه افکار را در سر داشته اند. در اینصورت سئوال این است که اساسا چرا شما را دعوت کرده اند؟ در ضمن یک استاد بازیچه نیست بی مزد و مواجب بیاید یاد بدهد و هر وقت یادگیرنده ضرورتی ندید او در آنجا حضور داشته باشد محیط را ترک نماید.   و مهم تر از آن نمی دانستند آن را چگونه پیش ببرند. آنها فکر می کردند شگقتی خاک به تنهایی کافی است که هنری شگفت انگیز تولید نمایند. همین روند در خود جزیره بوجود آمد و به بندری ها تفهیم کردند که ما خودمان از اول بلد بودنیم و نیازی به حضور شما نیست.

واکنش دیگر هنرمندان هرمزگانی به حضور و ماندن من چه بوده است؟

هنرمندان تحصیل کرده استان هرمزگان چه بومی باشند و چه مهاجر همواره تعامل و ارتباط خوبی با من داشته اند و دارند. دلیل آن این است که آنها در دوره تحصیل که معمولا در شهر دیگری زندگی کرده اند یاد گرفته اند که مباحث فرهنگی را از بیرون ببینند و می دانند یک مدرس تحصیل کرده در شهر خود هم می تواند ثروت و یا شهرت بدست آورد. معمولا در جزیره هرمز و یا در تهران با هم دیدار داریم. بسیاری از هنرمندان مستقل استان هم اینگونه هستند.  اما نکته ای که نمی شود انکار کرد این است فضای فرهنگی بندرعباس در گذشته بیشتر با لابی های قبیله ای هدایت می شد. بعضی از افراد در گذشته بدون شناخت جبهه گیری می کردند. اولین بار که اعلام کرده بودم هرمز پایگاه بین المللی هنر محیطی می شود. مرتضی نیک نهاد نوشته بود “اعلام حاکمیت نادعلیان بر جزیره هرمز” به گونه ای واکنش نشان داد که گویی آلفونسو د آلبوکرک پرتقالی دوباره به جزیره برگشته است. با گذشت زمان نگاه ها تغییر کرد. دو سال قبل زمانی که هنر کوچرو در جزیره قشم برگزار شد احمد کارگران در یک اقدام عجیب با من تماس داشتند و بابت برگزاری این رویداد تشکر کردند. در جایی دیگر مرتضی نیک نهاد نوشته بود “حمایت از هم را تمرین کنیم. لااقل در مقابل نیت های شوم ! ” در ذیل نوشته او سعید آرمات نارضایتی خود را از حضور من در جزیره هرمز اعلام کرد و دکتر نادعلیان را بی بته ، پیله ور … معرفی کرد. حالا آقای نیک نهاد چه فکر می کنند؟  آیا سرمایه گذاری فرهنگی و اقتصادی پایتخت نشین ها در جزیره سودمند خواهد یود؟ برای چه کسی؟ حسن دریاپیما همیشه به من می گفت بندری ها بدون سرحدی نمی توانند کاری بکنند!  این نوشتار برای همه ما سودمند است. برای من که هنوز هم دعوت می شوم ولی به سادگی نمی روم. برای بندری ها که یاد بگیرند هر سرحدی را به جزیره نبرند، و برای هر سرحدی که آنجا سرمایه گذاری فکری و اقتصادی می کند؟ او باید بداند اگر کسی از قطار جا بماند ساز مخالفت را شروع می کند!!! و برای هر کس اگر بخواهد در هرجای ایران در جوامع محلی کار کند. اینگونه نیست؟

موزه دکتر نادعلیان در جزیره هرمز چگونه و به چه دلایلی راه اندازی شد؟

راه اندازی موزه ای بنام من یک نیاز نبود بلکه فرار بود. همانطور که در یاداشت های قبلی به آن اشاره شد اداره جامعه محلی دوست داشت اسکان هنرمندان را خود به عهده گیرند و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان نیز سخت گیر بود. تا اینکه یک خبر در یکی از مجلات دیدم که هنرمندان پیشکسوت و درجه یک می توانند موزه گالری تاسیس نمایند. با توجه به اینکه چنین مجوزی در تهران صادر می شد و سوابق من به عنوان نگارخانه و آموزشگاه در مرکز هنرهای تجسمی وجود داشت مراحل صدور مجوز سریع انجام شد. با توجه به اینکه در مجوز داده شده به من نام “موزه دکتر احمد نادعلیان” قید شده است، من در عنوان به آن وفادار هستم. اما در تشریح خبر آن چنین پدیده ای به عنوان موزه گالری همانند یک موسسه فرهنگی می تواند ترکیبی از موزه و نگارخانه باشد، کارگاه ترتیب دهد و … اگرچه بین سازمان میراث فرهنگی و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اختلاف وجود دارد و حتی نسبت به موزه هنرهای معاصر ادعا دارد و این مورد مخالفت تمام انجمن های تجسمی قرار گرفته است. اخیرا یکی از عکاسان این نکته را با طعم حسادت مطرح کردند که آنچه که در جزیره موزه معرفی می شود یک گالری هست. آدم های با تجربه می دانند که گالری ملی لندن و یا نیویورک با نام گالری مجموعه ثابت دارند و موزه هنرهای معاصر با توجه به اینکه موزه است اغلب نمایشگاه برپا می نماید. در ساختمان ورودی موزه لوور یک بازار بزرگ هدایا و پوشاک وجود دارد. ما امروزه پدیده جدیدی بنام کافه گالری ها را داریم. من می خواهم فضایی بسازم که بدیل نداشته باشد.  برای من بودن مهم است. مهم نیست که مجسمه ساز هستم و یا نقاش، موزه هستم و یا گالری مهم این است که کارهای مفیدی انجام می دهم و سایه مزاحمت بر سر من نباشد. همیشه از مشکلاتم نردبان رشد می سازم. حتی اگر موزه بسته شود از آن پله رشد می سازم.

مدیران سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری هرمزگان نسبت به فعالیت های موزه من چه واکنشی داشته اند؟ مدیران اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان نسبت به موزه من چه واکنشی داشته اند؟

در بدنه سازمان کارمندانی مثل خانم زاهدی، فرح و افرادی که به اسم نمی شناسم با علاقه کارهای موزه را دنبال می کنند و یک سال در ویژه نامه نگارخانه را معرفی کردند. اما در تمامی سال هایی که در جزیره فعالیت داشتم هیچ کدام از مسئولین سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری هرمزگان که در بندر عباس  مستقر هستند برای بازدید از این مکان نیامده اند. چرا باید بیایند؟ برای اینکه یکی از مقاصد گردشگری جزیره است، نقشه گردشگری جزیره را موزه چاپ کرده  و عاملی بوده  که نه تنها موزه بلکه جاذبه های جزیره  در چندین کتاب گردشگری مهم بین المللی معرفی و چاپ شده است. تاثیر این مکان در صنایع دستی قدیم و نو پدید نیز معلوم است و …  سال های اولی که بنا را خریدم فردی بنام خلیل زارعی که مسئول نگهبانان قلعه پرتقالی ها بود بدترین رفتار و دخالت ها را نسبت به فعالیت های من در جزیره داشت.  در همه امور دخالت می کرد. از سن ازداوج کنیز گرفته تا اینکه انکار می کرد بنای خریداری شده توسط من پاتوق افراد بزهکار یوده است. یک بار به یکی از دانشجویان من گفته بود که این آقا از استادانی است که تاریخ انقضایش گذشته و حالا آمده جزیره!!! یک بار هم تهدید  کرده بود. برگه هایی که برای معرفی مکان هنرمند سرا در اسکله گذاشته بودم جمع آوری کرده بود. یک بار عصبانی شدم و هر آنچه بلد بودم به او گفتم. رفتار او مورد تائید سایر مسئولین بالا نبود. او معمولا خود را یک مسئول بلند پایه معرفی می کرد. به ناچار چند سال قبل یاداشتی در مورد ضعف های جدی میراث فرهنگی نوشتم. یاداشت من موجب شد خبرنگاران با من تماس داشتند. من هم شماره همراه آقای خلیل زارعی را دادم. پاسخ های او آنقدر ناشیانه بود که پس از انعکاس آن برکنار شد. مسئولین بالا به موزه نیامده اند ولی اقدام جدی انجام ندادند.   سال گذشته به مناسب روز جهانی موزه معاونت پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کتابی را تحت عنوان موزه دکتر نادعلیان و فعالیت هایش منتشر کرد و به مهمانان روز جهانی موزه هدید دادند. آخرین مدیر سازمان که آقای ضیائی بودند با حسن نیت اجازه دادند که بنر موزه در قلعه پرتقالی ها ارائه شود. اخیرا خبرهای ارسالی نشان می دهد که مدیر جدیدی برای سازمان در هرمزگان منصوب شدند. برای ایشان آرزوی موفقیت دارم حتی اگر به موزه نیایند. تاریخ آینده را، در آینده می نویسند.

به مناسبت روز جهانی محیط زیست چرا از رودخانه به یک خانه رفتم؟ ارتباط هنر طبیعت با هنر اجتماع؟

پنجم ژوتن روز جهانی محیط زیست است که از سوی سازمان ملل برای افزایش آگاهی مردم برای نگهداری محیط زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب محیط زیست و گونه‌های زیستی‌جانوری انتخاب شده است. دهه اول زندگی با زیستن در طبیعت آغاز شد، از طبیعت بهره گرفتم و هنرم را برای صیانت از آن به کار گرفتم. در پلور با طمع مرفهین بی درد و نوکیسه ها می جنگیدم. در عرصه جهانی بیشتر من را با این هنر می شناسند. اما در دهه دوم چرخشی صورت گرفت. از رودخانه به یک خانه رفتم و هنر را به خانه ها بردم.  به این نتیجه رسیدم اگر شکم گرسنه باشد صیانت از محیط زیست بی معنی است. انسان اگر برتر سایر موجودات نباشد کمتر نیست. انسان موجود هوشمند ولی خطرناک است، اگر باور سنتی داشته باشد و یا آگاهی علمی  و البته سیر باشد، برای بقای سایر موجودات نیز تلاش می کند. اما اگر باورهای گذشته را به هر دلیل از دست بدهد، آگاهی از اهمیت محیط زیست نداشته باشد، تمامی آن و موجوداتی را که در ان زندگی می کنند را به نفع خود فدا می کند. خطرناک تر از همه دنیای سیاست است. معنی محیط زیست و فرهنگ در افغانستان، عراق ، سوریه و … چیست؟ دنیا را نمی توانیم عوض کنیم اما خودمان را می توانیم تغییر دهیم. بهتر است به دنیای کوچکی که در آن زندگی می کنیم فکر کنیم . حتی اگر یک جزیره باشد. نیمی از زندگی من در جزیره سپری می شود. ده سال قبل اولین بار که به بهانه زندگی کنیز از نان شب گفتم و اینکه چه تاثبری در ازدواج، آموزش ، تعداد فرزند و … داشت خیلی ها از جمله حسن دریاپیما سئوال کردن که فکر نمی کنید این مسائل خصوصی باشد. حالا عمومی شده است. وجود روشنفکران هنرمند حتی اگر بدور از اجتماع و کمپ نشین باشند را نیز ضروری می دانم. اما در جزیره به زنانی افتخار می کنم که با نقاشی کردن نان به خانه می برند. من هنر را از رودخانه به خانه ها بردم. اگر ما با فرهنگ و هنر نان بسازیم طبیعت مان را نمی فروشیم.

نقاشی رسانه ای برای نشان دادن فرهنگ، زخم های زندگی و جایگزینی مناسب برای آسیب های زیست محیطی

مدتی قبل آقای جمشید بایرامی اعلام کردند که “از هفته اول شهریور به مدت دو هفته آثار نقاشی دو هنرمند بومی جزیره هرمز به نام خاله کنیز و بابامحسن پیکاسو با حضور هنرمندان برجسته ایران در گالری ۴ تهران افتتاح خواهد شد.  و قصه های این دو هنرمند به نام قصه های خاله کنیز و بابا محسن در قالب یک کتاب منتشر خواهد شد. در خصوص این برنامه و پیگیری آن از آقای بایرامی تشکر می نمایم. در زمان افتتاحیه اگر ایران باشم حتما شرکت خواهم کرد.  چرا که به اهداف و چشمندازهایی که از ده سال قبل داشته ام کمک می نماید. علاوه بر کارهای شخصی کنیز مجموعه ای از کارهای مشترک با کنیز انجام دادم. من هم روزی آنها را چاپ می کنم همه قصه هایش و هم غصه هایش. درخت زندگی کنیز را خوب می شناسم داستان زندگی همه فرزندانش را از خود کنیز بهتر می دانم.

در چند یاداشت کوتاه توضیح خواهم داد که هدف از اینکه کنیز تشویق شده که نقاشی کند چه بوده است؟ این روند با چه چالش هایی روبرو بوده است؟ پیش از این کارهای کنیز کجا به نمایش در آمده اند و دستاورد آن چه بوده است؟

در زمانی که کار را با کنیز را شروع کردم یک چشمنداز داشتم. برای همین کارهای زیادی را جمع آوری کردم. در سال های اخیر توجه به کنیز هم در داخل جامعه هرمز و هم افرادی که بیرون جزیره وارد می شوند بیشتر شده است. اولین سالهایی که با کنیز آشنا شدم در خانه اش پر از صدف بود. صدف های وارداتی چین نه. صدف ها و حلزون های زنده ای که اغلب خود کنیز یا دستیارانش از ساحل جزیره هرمز جمع آوری می کرد و می جوشانید و به فروش می رسانید. هدف از تشویق کنیز به نقاشی همین بود که نقاشی رسانه ای باشد برای نشان دادن فرهنگ، زخم های زندگی. اگر این نقاشی ها علاوه بر کارکرد فرهنگی سودآوری داشته باشند جایگزینی مناسب برای فروش خاک خام و از بین بردن موجودات زنده خواهند شد. هنوز در خانه موزه یا هنرکده کنیز صدف برای فروش وجود دارند. اما گردشگران بیشتر برای خرید نقاشی مراجعه می کنند.

مردم و مسئولین جزیره هرمز چه واکنشی نسیت به فعالیت های موزه من داشتند؟

در سال های اول که خانه متروکه را خریدم بیشتر مردم محل من را گنوغ خطاب می کردند یعنی دیوانه !!! اگر چه من بنای موزه را پنج ملیون و هشتصد هزار تومان خریدم. اما از دید آنها خانه را بالاتر از قیمت کارشناسی خریده بودم. چون خانه در جایی واقع شده که حتی موتور سه چرخ به آن دسترسی ندارد و متروکه. بعد ها که آموزش به زنان صورت گرفت و گردشگران آمدند نگاه ها عوض شد. خیلی از زنان برای یادگیری به موزه آمدند. هنوز با موزه در ارتباط هستند و مرکب نقاشی را به صورت رایگان از موزه می گیرند. زمانی که در جزیره هستم صبح ها در کنار ساحل قدم می زنم و عکاسی می کنم. بارها شده که ماشین ها و موتور ها توقف می کنند و می پرسند آقای دکتر کجا می روید برسونیمت . من تشکر می کنم و می گویم ترجیح می دهم پیاده قدم بزنم.. جالب است اغلب آنها را من نمی شناسم. این لحظات خوشایند ترین احساس را در جزیره دارم. اما بعضی از مردم هم به هر دلیل احساس خوبی نسبت به من ندارند. شاید به دلیل دیدگاهی که دارند و یا اطلاعات غلطی که به آنان داده شده است. در مورد مسئولین باید اعتراف کنم که اغلب مسئولین در بخشداری، شهرداری و شورای شهر حامی معنوی موزه من بودند. مهندس زرنگاری ، فریدون دریانورد، آقای آزموده، محمد سلامتی، بخشدار فعلی شهر آقای میرحسینی و خیلی از مسئولین دیگر. بخشدار قبل از من خواسته بود که مدرک دکترایم را ببیند. تردید داشت که من دکترا دارم. بر اساس شنیده ها می توانم بگویم بعضی از افراد شورای شهر فعلی و اشخاص مذهبی مخالف وجود موزه هستند. چند سال قبل شورای شهر و امام جمعه قبلی نیز نظر مثبتی نسبت به موزه من نداشتند و. برای همین مدتی فعالیت هایم را در قشم شروع کردم. خیر بود فعالیت های من در جزیره قشم توسعه پیدا کرد. شکر خدا امام جمعه فعلی فعلی جزیره حاج آقا دری نسبت به هنر و فرهنگ بسیار علاقمند هستند. یک بار سرزده به موزه رفتند و کنجکاو بودند که فعالیت های آن چگونه است و همچنین حاج آقا گلزاری بی نظیر است ، ایشان حامی موزه هستند. باید پذیرفت که ما همواره با چالش های جدیدی روبرو خواهیم شد

چرا اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان نسبت به فعالیت های هنرمند سرای خلیج فارس و نگارخانه پردیس بی اعتنا و سخت گیر بود؟

در تمام سالها بارها و بارها گردشگران از من سئوال می کردند که آیا اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان از فعالیت های فرهنگی و هنری مرکز پردیس حمایت می نماید؟ پاسخ من این بوده است که نه تنها بی اعتنا بوده اند بلکه سختگیر هم بوده اند. البته مسئول اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در خود جزیره هرمز و یا بخشی از بدنه آن اداره در بندر عباس همراه بودند و حداقل مانع نبودند.  از زمانی که به عنوان هنرمندسرا فعالیت داشتم و بعد نگارخانه فعال شد سعی می کردم که با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان هماهنگ باشم و برای برنامه ها مجوز دریافت نمایم. اما در مجوزها بندها و شرایط بسیار سخت و غیر منطقی قید می شد. آنقدر سخت که از نظر عقلی پذیرش آن مقدرو نبود. دلیل ساده آن این بود که نهادهای دولتی با داشتن بودجه بسیار زیاد کارآمد نیستند. بیشتر نمایشی از یک رویداد فرهنگی برگزار می شود و در کنار فعالیت های بین المللی که در یک بنای متروکه انجام می شود ضعیف به نظر می رسند.   نکته ای که جالب است هیچکدام از مسئولین اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در این سال ها برای بازدید این بنا نیامده اند. چرا باید بیایند؟ برای اینکه وظیفه چنین نهادهایی حمایت است نه سنگ اندازی. تنها همایون امیرزاده سالها قبل زمانیکه دوستان هنرمند من در جشنواره بین المللی از تخت جمشید تا خلیج فارس شرکت کرده بودند و دوست داشتند موزه من را ببینید حضور پیدا کردند . دلیل آمدن آقای همایون امیرزاده فقط همراهی کردن هنرمندان بود. ایشان خیلی ناراضی بوده اند که چرا هنرمندان بین المللی چنین محله و محیط اجتماعی را دیده اند. واقعیتی که همواره سعی می کنیم آن را پنهان کنیم. یکی از دلایلی که سال ها ماندم این بود که این محله دیده شود. هنرمندان شناخته شده بسیاری آمدند ساکن شدند و حالا موزه در معتبر ترین کتابهای گردشگری جای دارد.

هنرمندان چه انتقاداتی به هنرمندسرای خلیج فارس داشتند؟

هنرمندان اغلب با شرایط سخت کنار می آمدند. گاهی افراد به عنوان هنرمند می آمدند و دوست داشتند همانند یک گردشگر تفریح کنند. یک بار تعدادی از استادان رشته مجسمه سازی دانشگاه هنر و دانشگاه تهران به هنرمندسرا آمدند. یکی از همراهان آنها از وضعیت سرویس بهداشتی رضایت نداشت. به آنها توصیه شد که به اقامتگاه نهنگ سفید بروند. با توجه به اینکه حیاط آن کوچک بود و با ایرانیت پوشانیده بود به دلیل استفاده از آزبست دوست نداشتند که آنجا بروند. پیشنهاد دادم که در بندرعباس به هتل بروند. گفتند تردد سخت خواهد بود.  در نهایت گفتم من نمی توانم کاری انجام دهم.  نتیجه اینکه گزینه اسکان و غذاخوری در جزیره هرمز بسیار محدود بود. یکی دیگر از مهمانان ما دبیر اول سفارت سوئیس بود. برای آمدن او نیز درخواست کردم از طرف وزارت خارجه هماهگی انجام شود. در آن زمان هتلی در جزیره وجود نداشت. دبیر اول خیلی راضی و خوشحال بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم بومگردی ها را توسعه دهم.  در آن زمان پذیرفتن این امر که یک خانه بپذیرد میزبان گردشگر باشد خیلی سخت بود. برای مثال حسن دریاپیما گردشگری را دوست داشت. اما مادرش نمی دانست که جریان چیست؟ با مادر حسن صحبت کردم و راضی شد. در مورد زهرا خانم که حالا سفره خانه سنگسر را مدیریت می کند هم همینطور دوست داشت نقاشی یاد بگیرد و من پیشنهاد دادم گردشگر بپذیرد. اول گفتند فقط  دخترها و خانم ها بیایند آنجا تدریجا میزبان خانواده ها شدند. اوایل همسایه های زهرا خانم دید کنایه و تمسخر را در پیش گرفته بودند. تدریجا خود آنها هم رغبت پبدا کردند که پذیرای گردشگر باشند.  در حال حاضر برای حفظ مشتری همسایه ها روزبروز خانه ها را نوسازی و از نظر بهداشت سعی می کنند خودشان را به شاخصه هایی که انتظار می رود نزدیک نمایند. بطوریکه پیشرو تر از بخش دولتی عمل می کنند و مسافران را همراهی می کنند که رقیبان آنها را به خانه دیگری هدایت نکنند.

هنرمند سرای خلیج فارس با چه چالش هایی روبرو و تبدیل به نگارخانه شد ؟

برگزاری فرش خاکی و فعالیت های هنرمند سرای خلیج فارس و تردد هنرمندان برای اسکان موجب شد که رویکرد گردشگری در داخل شهر مورد توجه قرار بگیرد. سه سال پس از راه اندازی هنرمند سرا یکی از بومی ها در مجموعه ای به نام نهنگ سفبد چند اطلاق آمده کرده بود و از میراث فرهنگی و گردشگری مجوز گرفته بود. از این زمان از طرف دریابانی اغلب بازدید صورت می گرفت و محرک اصلی آنها مالک مجموعه نهنگ سفبد بود. اغلب توصیه می شد که من در پی رویداد هنری باشم و اسکان را به این مجموعه بسپارم.  این توجیه مطرح می شد که ایشان مجوز دارند و هزینه کردند.  در این مقطه به این نتیجه  رسیدم که رویکردی را دنبال کنم که از توان بومی ها خارج باشد.

از طرف دیگر بسیاری از مهمان ما دوست داشتند که در خانه های محلی زندگی کنند. در این مرحله بود که مکان هایی بنام خانه مادر حسن و زهرا خانم سفره خانه سنگسر، سفره خانه نرگس و سفره خانه داتی و المیرا شکل گرفتند. آنها نه تنها از گردشگران پذیرایی می کردند بلکه اسکان هنرمندان و به دنبال آن گردشگران را فراهم می کردند.

چرا هنرمند سرای خلیج فارس تبدیل به موزه دکتر نادعلیان شد ؟

خیلی ها در سال های گذشته این سئوال را می پرسند که چرا جزیره هرمز موزه دکتر نادعلیان دارد؟ آیا آنجا یک موزه است؟ نگارخانه و یا دفتر گردشگری و یا… ؟
بین سالهای 1385 تا 1386 که با هنرمندان هرمزگان با هم کار می کریم یا در خانه افراد می ماندیم و یا تربیت بدنی. زمانیکه مستقلا کارم رو شروع کردم مدتی در خانه حسن دریاپیما و مدتی در محیط زیست که آن زمان متروکه بود زندگی کردم. هدف اولیه من از خرید خانه احداث هنرمند سرا بود. آنچه که غربی ها به آن “آرتیست این رزیدنسی” می گویند. تا دو سال هنرمندان می آمدند. در آنجا اسکان داشتند. گاهی آشپزی می کردند و گاهی نیز غذای گرم به همسایه ها سفارش داده می شد. آشپز ما کنیز بود و یک بار هم همسر محمد سلامتی غذا درست کرد. حسن دریاپیما هم یک شب هنرمندان را مهمان کرد. شام ماهی گاریز بود و می گفت بخورید فرصت ها را از دست ندهید. هزینه کردم. 😅 در آن سالها به دلیل پیچ در پیچ بودن کوچه ها هنرمندان مسیرشان را گم می کرند. آنها به دفعات از مردم می پرسیدند “خونه دکتر کدوم وره؟” آنها مسیر را نقاشی کردند و در بعضی از قسمت ها شعر نوشتند. تدریجا این امر تبدیل به یک سنت شد. نقاشی برای مسیر یابی و البته بیان مفاهیم و زیبائی. این سنت هنوز ادامه دارد. بقیه نوشتار در پست های بعدی

مسئولین و بومی های جزیره هرمز چه نگاهی به گردشگر داشتند؟

در سالهای اولی که هنرمند سرا راه اندازی شد مسئولین شهر که بخشدار ، مدیر اداره فرهنگ و ارشاد اسلام جزیره هرمز و اعضای شورای شهر و کارکنان بحشداری بارها از هنرمند سرا بازدید داشتند. مهمانان هنرمند سرای خلیج فارس اغلب دانشگاهی و افراد شناخته شده بودند و هیچ رفتار ناهنجاری در شهر نداشتند. اما یادآوری چند نکته ضروری است که چقدر فضای شهر با گردشگر بیگانه بود. اولین سالی که به صورت فردی و بدون همراهی دوستان بندری در کوچه های هرمز قدم می زدم با نیروهای دریابانی روبرو شدم سئوال آنها این بود که از کدام ارگان هستم. این به این معنی بود که بودن در جزیره هیچ توجیهی نداشت. در جمع آنها یک بومی با لباس شخصی بود و من را شناخت و گفت این استاد نادعلیانه.  شاید در جریان جشنواره های رسمی که به همراه بچه های بندر بودم من را دیده بود. حتی تا  سال 1390 که دو نفر از دانشجویان دکترای من که به جزیره هرمز آمده بودند زمانیکه برای عکاسی به تیاب میناب که ساحل شرقی شهر است رفته بودند از آنها سوال شده بود که دلیل عکاسی آنها چیست؟ آنها فقط از دریا عکاسی می کردند. شواهد نشان می داد که شهر با گردشگر و گردشگری بیگانه است. از سال 1387 همه ساله رویدادی بنام فرش خاکی انجام می شد. با توجه به انعکاس آن در رسانه ها ی ملی جزیره شناخته شد. خصوصا برای مردم جزیره معرفی شد. محل حضور و اسکان مجریان فرش خاکی اغلب در طبیعت بود. افرادی که از بندر می آمدند تصمیم داشتند که  رویدادی با محوریت موسقی برگزار کنند. با توجه به اینکه از نگاه بومی های جزیره  شکل و شمایل مهمانان آنها عجیب و بیگانه بود واکنش هایی از طرف مسئولان و مردم صورت گرفت. فضای از هم گسیخته ای بوجود آمد و این رویداد برگزار نشد.

نمایشگاه شرق شناس معروف ریکاردو زیپولی در نگارخانه هنر پردیس  هرمز

در سال 1391 تدریجا رویکرد هنرمندسرا تغییر کرد و تدریجا به یکی از نگارخانه های پردیس و به مکانی برای آموزش هنر به زنان و کودکان تبدیل شد. فقط دو اتاق مجموعه را به عنوان هنرمند سرا حفظ کردم. یکی از نمایشگاه های خوب ما نمایش عکس های ریکاردو زیپولی بود.  عکس قدیمی او  که بین سالهای 1975 تا 1995 از بندر عباس، چاه بهار، جزیره هرمز و قشم گرفته شده اند از آذرماه تا فرودین 1392 بر روی دیوار نگارخانه به نمایش در آمدند. همسر استاد زیپولی خانم جیانا مگنولفی و پسرش دومینکو به جزیره هرمز آمدند و مدتی میهمان هنرمند سرا بودند. آقای زیپولی بعد از چهل سال همان زوایایی را عکاسی کرد که قبلا عکاسی کرده بود. بد نیست بدانیم که پروفسور زیپولی کسی است که با ترجمه اشعار سپهری و کیارستمی آنها را به غرب معرفی کرد. او استاد تمام دانشگاه ونیز است. قبلا در موزه هنرهای معاصر نمایشگاه داشته است. پیشنهاد خود ایشان بود که در ساختمان ما نمایشگاه برگزار کنند. برای نمایشگاه سعی کردم که با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان هماهنگی داشته باشم. اما رفتار آنها بسیار سختگیرانه بود. سعی آنها این بود مدت زمان نمایشگاه محدود باشد، حراست و نیروی انتظامی و … تنها نهادی که هیچ بویی از فرهنگ نبرده است. ماجرا عکس تاریخی بود نه عکس معاصر. دلایل اینکه چرا اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان نسبت به فعالیت های سخت گیر و سرحدی سیز (غیر بومی ستیز) بودند را جداگانه خواهم نوشت.

حضور سفیر وقت ایتالیا در نگارخانه هنر پردیس هرمز برای دیدن آثار زیپولی

به دنیال نمایشگاه ریکاردو زیپولی و پیامدهای رسانه ای آن از طرف سفارت ایتالیا رایزن فرهنگی با من تماس گرفتند و گفتند که سفیر ایتالیا تمایل دارند به همراه دبیر اول سفارت به جزیره هرمز بیایند و نمایشگاه را ببینند. آنها آمدند. با آمدن آنها نعدادی از استادان دانشگاه هرمزگان سفیر را همراهی کردند. از سفارت خواسته بودم که از طرف وزارت خارجه با مقامات محلی هماهنگی لازم انجام شود. با آمدن سفیر و همراهان برای حفظ امنیت ایشان با پاسگاه مرزی همکاری داشتم و زمانبدی و مسیر گشت و گذار در جزیره را اطلاع دادم. به لطف بعضی از افراد  به دلیل حسادت  اطلاعات دروغ به فرمانده پاسگاه مرزی انتقال داده بودند. ایشان من را به خوبی می شناخت و به شوخی به من گفت کلی کار و مسئولیت برای ما ایجاد کردی. ناهار سفیر و مهمانان را یکی دو تا از دوستان در هنرمندسرا آماده کردند. قبلا تجربه پذیرایی از سفرا را در مرکز پردیس پلور داشتم. با آمدن خانم لینت والورس از استرالیا هیئتی از سفارت استرالیا به پلور آمدند. آنچه که در این شرایط به آن فکر می کردم چند بار و چند کشور دنیا رفتم؟ آیا نگهبان سفارت های ایران به دیدن نمایشگاه من که در پایتخت های کشورهای دنیا بوده آمده اند؟ چه خوب نیامدند.

طراحی های دیواری محسن باید مرمت و حفظ شوند؟

سرنوشت طراحی های دیواری خانه محسن چه خواهد شد؟ در سال هایی که در جزیره هرمز زندگی و کار کردم علاوه بر جامعه زنان و کودکان در زمینه آموزش و تعامل کاری با بعضی از مردان نیز کار کردم. یکی از آنها در محسن بود. از سال 1388 در هنرمند سرا و بعد موزه رفت و آمد داشت. پس از سال ها آموزش طراحی هزینه گچ و کارگر را برای سفید کردن خانه محسن پرداخت کردم که او در یکی از فضاهای بزرگ خانه اش طراحی انجام دهد. در ردیف بالا تاریخ جزیره هرمز، آداب و رسوم و وضعیت اجتماعی جزیره توسط محسن طراحی شدند. در ردیف پائین محسن زندگی شخصی خودش را به صورت تصویری روایت کرد. در اواخر سال گذشته آقای جمشید بایرامی عکاس شناخته شده کشورمان با حمایت مادی و معنوی استاندار هرمزگان در بافت معماری هرمز فعالیت هایی را برای ساماندهی تصویری جزیره آغاز کردند. یکی از این فعالیت ها کمک کردن به محسن بود که چشمش عمل شود و خانه اش مرمت و بازسازی شود. در یاداشت های قبلی از کارهای ایشان در بافت شهر و کمک به محسن تشکر کردم. آقای بایرامی محسن را بابا پیکاسو نامیدند. از دید من نام محسن مناسب است و اگر تشابهی را فرض کنیم کارهای محسن با ژان دوبوفه فرانسوی بیشتر شباهت دارد. نوروز گذشته مهمان داشتم و زمانیکه می خواستم خانه محسن را نشان دهم با موانعی مواجه شدم. این مانع آقای بایرامی نبودند. زمزمه هایی بود که بخشداری هرمز آقای بانوج را به عنوان معاون هنری و گردشگری خودشان تعیین کرده اند. به هر حال پس از گفتگوی تلفنی با آقای بایرامی بازدید انجام شد و ایشان گفتند حفظ آنجه که تا کنون در آن خانه بوده از اولویت های اوست. اما در این خانه فقط آقای بایرامی اختیارات نداشتند. اخیرا تصاویری به دستم رسید که در همان اتاق طراحی شده قسمت هایی از نوشته ها پاک شده و با رنگ زرد سعی شده که کارهایی اضافه شود. هنوز نمی دانم این کارها با مدیریت و راهنمایی چه فردی انجام شده است؟ کارهایی که از قبل موجود بودند به تنهایی واجد ارزش بودند و اگر قرار است کارهای جدیدی انجام شود بهتر است در دیگر اتاق های خانه انجام شود. اگر این آثار حفظ نشود نتیجه آن در آینده پشیمانی است. ما با این عمل چیزی را نمی سازیم ، بلکه چیزهایی که وجود دارند را خراب می کنیم.

برای دیدن خانه محسن می بایستی اجازه بگیرم ؟

همیشه گفته ام کارکردن در جامعه محلی خیلی سخت است. سختی آن زمانی معلوم می شود که سالها بمانی و ادامه دهی. آنهایی که برای کاری مدتی مهمان هستند نمی دانند من چه می گویم. در یک جزیره شش هزار نفری مسئول خیلی زیاد هست. مسئول کار گردشگری کیست؟ مسئول هنر آن کیست؟ چقدر تجربه دارند؟
پس از ثبت این گفتگو آقای بانوج را پیدا نکردم. با آقای طالب گلزاری صحبت کردم. ایشان گفتند که این رفتار را تائید نمی کنند و دوست ندارند پایشان به میان بیاید. زمانیکه با بخشدار صحبت کردم ایشان نیز گفتند صحبت هایی بوده که مشاور داشته باشند و نیازی به مشاور ندارند. اما اخیرا شواهد و رفتار دیگری را دیدم. توصیه می کنم برای اینکه خودتان را فرهنگی و فرهنگ دوست معرفی کنید، کمی زحمت بکشید. کار را از بنیاد خودتان شروع کنید. آخر کار برای غنیمت نیایید. کمی تجربه کسب کنید. اگر ندارید کار را خراب نکنید. همان کافه خودتان را اداره کنید. محسن سن بالایی دارد ولی تخیلی کودکانه . مهربان است . امروز چیزی می گوید فردا پشیمان می شود. من زبان او را خوب می دانم. اگر می خواهید از او حمایت کنید خدا حامی شما باشد. اگر بلد نیستید کار را به اهلش بسپارید. فقط طراحی های آنجا را حفظ کنید در غیر اینصورت پشیمان می شوید

دمکراسی یا بی ادبی ؟

به این نتیجه رسیدم بعضی از آدم های بیکار مرز میان دمکراسی و بی ادبی را نمی دانند. امروز برای اولین بار به عمرم از دکمه بلاگ استفاده کردم و یک کار بر را از میان دوستانم حذف کردم. از دیرز تا حالا بالای 20 تا پیام گذاشته که شما دکتراتون چیه؟ مدرکشو بفرسید. در نهایت که دانشگاه شما وجود نداره شما کردان هستید و … هفته قبل مشاور قبلی هنری و گردشگری جزیره هرمز هم در یک گروهی که مسئولین محلی و مردم جزیره در آن حضور دارند چنین سئوالی را مطرح کرد.؟ آدمها بابد یاد بگیرند که قبل از اینکه مدرک تحصیلی خودشون رو ارائه بدن و از چه جایگاهی سئوال می کنند. مدرک خودشان چیست؟ نیت چیست؟ آیا پیش داوری وجود دارد؟ در پست های بعدی در مورد اینکه کجا دکترا گرفتم و چگونه و چرا موزه دکتر نادعلیان در جزیره هرمز بوجود آند مطلب می نویسم. مطلب امروز من در مورد روز تولد پسرم بود نه ارزشیابی دکترای من. دوباره تولدش را تبریک می گویم.

معنی نقاشی خودآموخته چیست؟ نقاشان خود آموخته چگونه آموزش می بینند؟

بیش از یک دهه است که در ایران افرادی را به عنوان نقاش خود آموخته معرفی می نمایند. معمولا داستان نقاشی اینگونه بیان می شود: بگویند ناگهان (سادنلی) قلم مو برداشت و در یک روستای دور افتاده چنین و چنان کرد.  از دید من نقاشی خود آموخته یک امر نسبی است. آموزش و هدایت همواره لازمه کار بوده است. البته نقاشان خود آموخته زمینه های مستعد تجسم شهودی و ذوقی را دارند. به عنوان نقطه شزوع کار این امر ضروری است ولی کافی نیست. این ویژگی ذوقی نقطه مشترک نقاشی کودکان، هنر پیشاتاریخ ، هنر بدوی نیز هست. به همین دلیل شباهت بین نقاشی آنان وجود دارد. همواره افرادی که در ایران خود آموخته معرفی شدند روشنفکرانی در کنار آنها بودند و آنها را هدایت می کردند. جالب است بدانیم فرزندان اغلب زنان سالمند معروف که به نقاشی روی آورند خود نقاش هستند. در مورد فرزند مکرمه، نه نه حسن و اکرم تختی اطلاع دارم.  آنها در سایه هدایت کار را به عهده دارند. هدایت کردن ایرادی ندارد. ایراد پنهان کردن هدایت کردن است. اگر شما باور می کنید من باور نمی کنم زن سالمندی در روستای دریکنده ی بابل، مسیح صلیب بر دوش هم نقاشی کند!!! البته که با روش خودش نقاشی کرد. اما برای مجموعه داران بیرون از این مرزها. با هدایت چه کسی و چرا؟  در آموزش، ما به دانشجو ابزار معرفی می کنیم. بعد در زمینه فکری آنها را هدایت می کنیم. در مورد خود آموخته ها نیز این امر صورت می پذیرد.  در دوران سلطه فمینیزم نقاشی زنانی که ازدواج زودهنگام به آنها تحمیل شده و یا مصائبی داشته اند نیز شایع هست. نکته دبگری که رواج دارد هم برای اطرافیان و هم برای خبرنگاران مهیج سازی بوده است که  حداقل در مورد کنیز شهادت می دهم که داستان اینگونه نبوده است. قصد من این نبود یک گونه جنوبی از مکرمه در جزیره هرمز بسازم. برای من حذف فاصله یک دانشگاهی و یک زنی که هنوز در رنجهایش شناور است و کارهای مشترک یک مفهوم بود. اما روشنفکران، گزارشگران تلوزیونی، مستند سازان،  خبرنگاران ، هنرمندان منطقه ای و بومی های جزیره هر کدام با دلایل جداگانه ای کنیز را به الگوهای پیشین نزدیک می کنند. همانند سازی کنیز با الگوهای پیشین ممکن است به بازاریابی در کوتاه مدت کمک کند. اما در دراز مدت من مسئولیت تقلید یک شخصیت دیگر را نمی پذیرم. روایت متفاوت که بگوئیم ناکهان بک هنرمند روشنفکر دانشگاهی به جزیره ای رفت و کار مشترک انجام دادند نیز جذاب است و هم سودآور. باور نمی کنید. صبر کنید.


نقاشی برای کنیز به چه معناست؟ آیا کنیز ناشناخته است؟

پاسخ ساده آن بیان دردها و  درآمدزایی است.  یک بار کنیز گفت اگر برای نشان دادن غم و غصه های من همه کوههای هرمز تبدیل به رنگ شود و اگر همه دیوارهای هرمز را نقاشی کنم کوه ها و دیوارها تمام می شود و غم های زیادی نقاشی نشده باقی می ماند. گاهی کنیز می گوید هر چه که تو مغزم هست می خواهم بکشم. اما این یک روی سکه است. به دلیل وابستگی اطرافیان کنیز به او، نقاشی را برای نان شب هم می کشد. گاهی با کمک دخترانش یک نقاشی را تکثیر می کنند. یک بار کنیز از من پول خواست. گفتم نقاشی کن و بعد پول می دهم. از من عصبانی شده بود. روی دیوار خانه اش نقاشی کشیده بود که در حال دادن یک نقاشی به من است و در دست من یک کیسه پول!!! نوشته ها کنار نقاشی با خط خودش شامل: “هر آنکس معتبر شود از خدا بی خبر شود” و “بسوزد دستی که نمک ندارد” . این نوشته ها اوج عصبانیت او را نشان می داد. من از دیدن نقاشی خیلی خوشحال شدم. به صورت نمادین عکس یادگاری گرفتیم که پول در دست من و نقاشی در دست اوست. هر وقت از کنیز نقاشی برداشته ام پول آن را همان موقع پرداخت کرده ام. چندی قبل دوست عزیزم خانم شرف جهان که مدیریت طراحان آزاد را به عهده دارند جویای کارهای کنیز شدند. آقای هرمزی از کارها عکاسی کردند و برایشان ارسال شد. کارهای کنیز ارزان است. فعلا از بیست هزار تومان شروع می شود و تا دویست هزار تومان بالا می رود. در سالی که گذشت بسیاری از اشخاص به کنیز مراجعه کردند و برای نمایش کارهایش را به امانت می برند. به روستان توصیه می شود اگر به تونایی بازاریابی خودتان اطمینان ندارید از به امانت بردن آثار خودداری کنید. از ده سال قبل سایت ها، روزنامه ها، مجلات و برنامه تلوزیونی بسیاری در داخل و خارج کشور کار او را معرفی کرده اند. آنچه که او حالا نیاز دارد پول است.

چگونه با محسن آشنا شدم؟ به چه دلیل به او آموزش طراحی دادم؟

اول بار در سال هشادو هشت مقابل قلعه پرتقالی ها با محسن آشنا شدم. او در مقابل ورودی ایستاده بود و می گفت مجانی کار می کند و به او پولی نمی دهند. به جای این کار به محسن پیشنهاد دادم که در هنرمند سرا کار کند. محسن حیاط را جارو می کرد و خرید روزانه من را انجام می داد. گاهی دختر محسن نیز به خانه ما می آمد و برای گردشگران نان محلی درست می کرد و بر روی آن سوراغ می ریخت.  محسن تا کلاس پنجم درس خوانده است. او می گفت بیش از 25 سال قلم نبرده است. از محسن خواستم که بر روی کاغذ طراحی کند.  طرح او کودکانه بود.  طرح محسن را با اصلاحاتی بر روی بوم نقاشی کردم.  در پائیز و زمستان 1389 نیز مجموعه ای از طراحی های محسن را نقاشی کردم.  کارهای مشترک من با کنیز زمینه ای بود که این تجربه را با دیگر افرادی که مستعد تشخیص دادم انجام دهم.  روند کار معمولا اینگونه است که من طرح های آنان را با اصلاحات و گاهی با دخالت کردن در ترکیب بندی آنها نقاشی می کنم.  معرفی کارهای محسن در جمع گردشگران در روحیه او خیلی تاثیر داشت. محسن درد های اجتماع را خوب می بیند. دلیل اینکه من نزدیک به ده سال در زمانی که در جزیره حضور داشتم پیوسته وقت گذاشتم این بود که پرداختن او به مسائل فرهنگی و دردهای اجتماعی کمک می کند که به ارزش ها و ضد ارزشهای جاری در یک جامعه بواسطه آثار هنری او دیده شود.  کارهای مجسن از سویی افسانه ها، غصه ها مثل داستان بی بی گل، و مراسم آئینی همچون زار و سنت ها در عروسی را نشان می دهد، از  سوی دیگر زندگی صیادی، بلایای طبیعی مثل طوفان سال 60 جزیره هرمز که در ضمیر یک جامعه باقی مانده و همچنین دردهای مثل اعتیاد و بزهکاری را نشان می دهند. در کنار همه این ها زندگی شخصی خودش را نیز تصویر کرده است که البته بخش از آن محله مشترک مان ، موزه من و احساسش نسبت به من نیز طراحی شده اند.

نگران چه هستم؟  نگران چه باشیم؟

همانند آتار کنیز در خصوص آثار محسن به یک نکته باور دارم. اگر دیگران نتوانند دستاوردی از آتارش به ارمغان بیاورند، شخصا از توانایی آن بر می آیم.

چشم محسن عمل شد که کاری ستودنی بود. خانه اش نوسازی و زیباسازی شد و خدا خیرتان بدهد. تا همین جا برای من دستاورد بوده است. چون در جزیره هرمز خیلی ها به درمان و خانه سفید نیاز دارم. اولویت های ما چیست؟  چرا من به هر فضا یا فردی توجه می کنم طلا می شود؟ این مطالب را هم می نویسم عیار آن بالاتر برود.  اما از هر کسی که در آینده مدیر هنری و بازاریاب محسن خواهد بود تقاضا دارم که از دو کار پرهیز کنید و یا در نظر داشته باشید.  آثارش را سفید و مخدوش نکنید، قبلا به فرزندان کنیز گفتم که اگر خانه اش از بین برود پشیمان می شوند. هنوز پشیمان نیستند اما در آینده می شوند. حداقل با پی بردن به مزایای اقتصادی آن به این نتیجه می رسند. زدودن آثار محسن موجب می شود که آثارش بیشتر دیده شوند و در آینده همه حسرت آن را می خورند. شخصا به این موضوع هم فکر می کنم چقدر زمان برای بوجود آمدن این آثار سپری شد. حداقل حق دارم نگران زحمات خودم باشم .

جامعه جزیره هرمز هنوز محسن را به عنوان یک هنرمند نقاش به رسمیت نمی شناسد. حتی همسایگان و کارگرانی که در نوسازی و زیباسازی خانه او کار کردند باورشان نمی شود که این کارها برای استعداد هنری اوست. اگر محسن درست هدایت شود کارهای او می تواند خواستگاه روشنفکری داشته باشد.

اما مهم تر حفظ آثارش این مسئله است که محسن کودکی است اگر به میان جامعه روشنفکری پرتاب شود و مراقبت نشود آسیب پذیر تر می شود. زمانی که من بر روی کارهای محسن نظارت داشتم نکاتی را در نظر داشتم از همه دوستانی که برای بازدید به خانه محسن می بردم درخواست می کردم که کمک مالیشان را فقط به خانواده محسن بدهند.  چه کسی مسئولیت آن را می پذیرد؟ نمی دانم این اراده در خود او خانواده اش و حامیانش وجود دارد و آیا ممکن است کمک کنیم در کنار مداوای چشمش بلایی که او گرفتارش است را  درمان کنیم. اگر نمی توانیم مراقب باشیم.

حسن دریاپیما تنها بومی جزیره هرمز بود که از کنیز حمایت می کرد.

حسن دریاپیما خود به تنهایی یکی از جاذبه های جزیره هرمز است. در یادداشتی جداگانه راجع به حسن می نویسم. حسن کسی بود که مادر کنیز را به من معرفی کرد. در آنوقت در هرمز هیچ سفره خانه ای وجود نداشت. از مرکز تحقیقات محیط زیست با دوچرخه به شهر می آمدم، غذا را می خوردم. اضافه آن را در یخچال یک مغازه می گذاشتم و روز بعد در آفتاب گرمش می کردم و رندگی جریان داشت.

راهی که دیگران نرفتند

… من در تهران و یا پلور هیچ مشکلی ندارم. باغ من خیلی زیباست. جوجه کباب هست. مشکل زمانی آغاز می شود که از حریم خصوصی بیرون بیائیم و کمی فکر کنیم. حقیقت امر این است که فعالیت های من در هرمز از قلمرو هنر محیطی به مفهوم سنتی آن خارج شده است. تعریف شخصی است که انسان را نه برتر از سایر موجودات بلکه به عنوان یکی از موجودات محترم می شمارد. جزیره هرمز جائی است که برای بسیاری از مردمی که آنجا زندگی می کنند سخت است. زمانی که دریا خراب یا ناخواهر است گاهی چند روز ورود و خروج از آن ممکن نیست. از دور گول زننده است. خصوصا اگر عکس های طبیعت آن را از سایت من ببینید. اما فقر بیداد می کند سفره های بسیاری خالی است. اما جالب تر آن ایست که افسردگی بسیاری از مردم آنجا از ما شهری ها کمتر است. طبیعت و روزگار با آنها نمی سازد ولی آنها می سازند. در این گیر دار گاهی انگاره هائی وجود دارد که با خاک هرمز در یک نمایش های یک روزه پیمانکارانه بخواهیم ادعا کنیم که کاری اجتماعی و نوگرایانه انجام می دهیم. در اینجا خطا متوجه افراد جوان که تقلید و تکرار هنر محیطی می کنند نیست. بیماری از مسئولین استان است که باور کرده اند که خاک هرمز دوشیزه ای است زیبا برای لذت دیگران. اگر زیباست حفظش کنیم.

دوستان عاقل توصیه می کنند هر حرفی را نباید گفت. اما آنقدر کاری را که انجام می دهم درست است که هیچکس نمی تواند جلو آن را بگیرد. تنها کسی که می تواند من را از پای درآورد خودم هستم.همیشه راه های سخت را انتخاب می کنم . راهی که دیگران نرفتند. جائیکه دیگران نرفتند.

کلاه خودتان را بر سر خودتان بگذارید

آیا تا به حال احساس کرده اید تو روز روشن جلوی چشم شما بخواهند سر شما کلاه بگذارند. کلاه زمانی خوب است که انسان خودش سرش بگذارد و البته آدم ها باید یاد بگیریند کلاه کسی را برندارند. کلاهبرداری خوب نیست. شما هم کلاهتان را سفت بچسبید.  من انتظار کمک ندارم کارهایم و فکرهایم را سرقت نکنند کلاهم را می اندازم بالا.  بعضی کلاه ها برای سر بعضی ها گشاد است.

یک بار یکی از دوست های ایتالیائی من گفت به عنوان یک ایرانی باید ده برابر بیشتر از من کار کنی تا در عرصه بین المللی دیده شوم و گفت من ایتالیائی باید ده برابر بیشتر از یک آمریکائی کار کنم که به اندازه اونها دیده بشم. بنابراین ما توی ایران فرصت نداریم مثل برهما باید چهارتا کله داشته باشیم و مثل شیوا 16 تا دست. ما باید یک قدم بریم جلو و بعد پنج قدم به جلو تر. البته می شود از سوبسید سیاسی چادر آرت بیرون از مرزها استفاده کرد. کارهای در ایران دارم که طعم اجتماعی بودن و یا شاید سیاسی بودن می دهند. اما من با ماهی ها به گوشه کنار دنیا رفتم هنری که می تواند مورد قبول اسلام و غرب باشد. کار کردن در ایران خیلی سخت است. خیلی ها ایجا دلواپس به دنیا می آیند. کار کردن در جامعه محلی سخت تر. با تمام سختی ها من آنها را دوست دارم خیلی از آنها حالا با من دوست صمیمی هستند و با هم کنار اومیدم. زمانی که جزیره نیستم دلم برای اونجا تنگ میشه.

 

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *