پس از چند سال صبر در تابستان 1402 با بازنشستگی زودهنگام من در دانشگاه شاهد موافقت شد. از ابتدای شهریور ارتباط من با دانشگاه قطع شد. از چندین سال قبل دوست داشتم که به عنوان یک فرد و یا هنرمند مستقل زندگی و کار کنم. خوشبختانه حالا آزاد هستم. خیلی خوشحال هستم که در دانشگاه نیستم.
در خصوص تدریس و حضور در دانشگاه شاهد سال ها قبل چنین نگاهی به تدریس نداشتم. در آغاز کار تدریس برای من آموزنده بود. از سال 1363 در کلاس های پیش دانشگاهی و از سال 1366 در دانشگاه تهران تدریس کردن را شروع کردم. در مجموع چهل سال تدریس داشتم. قبل از اینکه دانشکده هنر شاهد (اولین دانشکده دانشگاه شاهد) راه اندازی شود، از سال 1364 من در مرکز آموزس هنری شاهد تدریس می کردم. مکان آن در خیابان بابی ساندز بود. در آن زمان محیط آموزشی آن دوست داشتنی بود.
زمانیکه در انگلستان دانشجوی دکتری بودم به دلیل سابقه آموزشی من در مرکز آموزشهای هنری شاهد از طرف دانشکده هنر شاهد طی نامه ای به وزارت علوم درخواست شده بود که محل خدمت من دانشگاه شاهد تعیین شود. دانشکده هنر شاهد اولین دانشکده دانشگاه شاهد بود. علاوه بر این اولین دانشکده ای بود که کارشناسی ارشد و دکترا را راه اندازی کرد. برای راه اندازی من مدیر گروه پژوهش هنر بودم. اما پس از دو سال استعفا دادم.
تدریس احمد نادعلیان در کلاس های دانشگاه تهران
از سال ها قبل سعی من این بود که از محیط دانشگاه فاصله بگیرم. پس از سکته قلبی صلاح نبود که در تهران بمانم. چند سال مرخصی بدون حقوق گرفتم و مدتی هم همه گیر شدن کرونا کمک کرد که از راه دور تدریس داشته باشم. پس از دوران کرونا سخت گیری قوانین دانشگاهی برای حضور در دانشگاه شروع شد. یکی از دلایل همین بود که تصمیم من قطعی شد که پیگیر بازنشستگی زودهنگام باشم.
نگران بودم که با بازنشستگی زودهنگام من موافقت نشود. چون شرط آن موافقت دانشگاه بود. خوشبختانه موافقت شد. در فرایند بازنشستگی در دانشگده و مجموعه دانشگاه باید به بخش های مختلفی مراجعه می کردم. همه با محبت بودند. از محبت همکاران دانشگاه و کارکنان دانشگاه تشکر می نمایم. در فرایند انجام کارهای اداری رفتار محبت آمیزی داشتند. از کارکنان بیمه شعبه یک در خیابان فاطمی نیز تشکر می کنم. مدیر ارشد آنجا یک بانو هستند. بیشتر کارکنان نیز از بانوان هستند. کارشان عالی بود. حکم بازنشستگی من صادر شد. هنوز مستمری من برقرار نشده است.
چرا تصمیم گرفتم از دانشگاه فاصله بگیریم؟
تاکید بر حضور فیزیکی چهل ساعت در هفته یکی از مشکلات من بود. یکی از دوستان اروپایی من بنام ایشوان اروش در مجارستان مدیر گروه یک رشته در دانشگده هنر بود. در جشنواره های بسیاری شرکت می کرد. او می گفت در دانشگاه او را تشویق هم می کنند. در بعضی از کشورها در برنامه تبادل دانشجو و یا به عنوان دستیار دانشجویان خودش را نیز به همره می آورد. ما در ایران مشکلات زیادی داریم. اگر چه سال های زیادی در دوران مدیریت همکاران بسیار با من مدارا شد و من را تحمل کردند. اما یک بار عدم حضور کافی موجب شد که برای سه ماه هر بار ده رئز حقوق من کسر شود. بیمه من به مشکل برخورد کرد. نه چندان با لحن خوبی نامه ای دریافت کردم که گویی مجرم هستم. این موضوع در کمیسیونی مطرح شد و توبیخ شدم. در واکنش از همان زمان مرخصی بدون حقوق گرفتم.
مشکل دیگر من با محیط دانشگاهی این بود که به مباحث نظری اهمیت زیادی داده می شود. برای تدریس مدرس باید مدرک بالایی داشته باشد. برای ارتقاء باید مقاله نوشت. بسیاری از مقالاتی که در دانشگاه های ایران نوشته می شوند ارزش علمی ندارند. کمیت اهمیت دارد و چهارچوب تعریف شده برای مقالات کمک زیادی به هنر، هنرمند و آموزش هنر نخواهد کرد. تدریس زیاد و مقاله های که با کپی و پیست نوشته می شود، واجد ارزش علمی نیستند. بسیاری از دوستان در دانشگاه های مختلف با تدریس و تحقیق مسافر کشی می کنند. امیدوارم همه یافته ها پس از ورود به کامپیوتر برای بررسی به هوش مصنوعی سپرده شوند. فن آوری امروز ثابت می کنند روش حاکم چقدر بی هوش و خنگ است. من تحقیقات ناب خصوصا میدانی و همچنین استدلال درست را بسیار سودمن می دانم. اما در دانشگاه همکاران بیشتر فنون ارتقاء را یاد می گیرند.
زمان پیگیری کار بازنشستگی زمانیکه به کارگزینی و حراست رفتم ، آنها از من سئوال کردند که مطمئن هستید که هیئت علمی ما هستید؟؟؟؟!!!!! گویا حضور من آنقدر کم بوده و سال ها درخواست ارتقا نداده بودم و هیچ فرمی پر نکرده بودم . در حراست به من گفتند که برای اینکه پرونده خالی نباشد این فرم را پر کنید.
برای ارتقاء باید در جلساتی شرکت کرد که فرهنگی نامیده می شوند. من هیچوقت شرکت نکردم. از دید من با برگزاری چند جلسه نمی توان بر نگرش فردی که سال ها تدریس می کند تاثیر گذاشت.
یکی دیگر از دلایل من برای دور شدن از دانشگاه شرایط خاص دانشگاه شاهد بود. همانطور که اخیرا رئیس دانشگاه شاهد طی مصاحبه ای اعلام کردند هنوز هم در شرایط پذیرش دانشگاه شاهد پذیرش دانشجوی دختر و زن قید شده است که در محیط دانشگاه داشتن چادر الزامی است. چنین شرایطی برای رشته هنر زمانی جدی شد که محل دانشگده هنر از خیابان بابی ساندز به ابتدای اتوبان قم تغییر کرد. هر چه که زمان گذشت سخت گیری ها بیشتر شد. همیشه در جلسات دانشگاهی بین همکاران و یا در جلسه ای که مشاور فرهنگی رئیس دانشگاه داشتم منتقد چنین شرایطی بودم. بحث من این بود که نحوه زیست بسیاری از دانشجویان شاهد قبل از دانشجو شدن، در فضای مجازی و پس از اتمام تحصیل با آنچه که در دانشگاه ترجیح دارد همخوانی ندارد. قوانین دانشگاه شاهد نسبت به عرف رایج جامعه بی تفاوت است. این فاصله از سال 1401 بیشتر محسوس شده بود. به همین دلیل انگیزه مضاعف داشتم که زودتر از دانشگاه بروم. حالا که مهر ماه 1402 است به این موضوع فکر می کنم که اگر من هنوز عضو هیئت علمی بودم ادامه کارم چگونه ممکن بود؟ با شناختی من پیدا کردم عمده استادان ، کارکنان و دانشجویان در دانشگاه شاهد با افراد جامعه هیچ تفاوتی ندارند. فقط فضا به گوته ای است که در آنجا اینگونه ظاهر شویم. از دید من هم خوان بودن ظاهر و باطن خیلی مهم است. در توان من نبود که شرایط دانشگاه را عوض کنم. بنابراین تصمیم گرفتم موقعیت و و ضعیت خودم را تغییر دهم.
اگرچه بد نیست اشاره کنم من همیشه در دانشگاه آزاد بودم که خودم باشم. مطابق قانون برای هر سفر خارجی من باید یک فرم پر می کردم. یک بار بیشتر این کار را انجام ندادم. بقیه سفر ها را رفتم. فقط یک بار گزارش های خلاف واقعی داده شده بود و از حراست وزارت علوم درخواست شد آنجا بروم. در طبقه سیزدهم آنجا چند ساعت گفتگو داشتیم. تمام نوشته های سایت من را با دقت خوانده بودند. به آنها گفتم مقصد من رفتن است و اگر قرار باشد از قبل سفر گزارش کنم دانشگاه را ترک می کنم. ذر فرصت مناسب خاطره آن روز را می نویسم.
به ندرت کلاس های عملی به من واگذار می شد. یکی از دلایل آن این بود که من در کلاس هایم بیش از حد به دانشجویان اجازه می دادم که تجربه های جدیدی داشته باشند و رسانه های جدیدی را تجربه کنند.
یک بار صبح در دانشکده هنر شاهد از دانشجویانم خواستم که هر کدام یک قوطی رنگ پلاستیک خریداری نمایند. با آب، محوطه مرکزی دانشکده هنر را خیس کردم و رنگها را به صورت آزاد بر روی زمین ریختم. قصد من ایجاد فضا یک بستر کار بود. از دانشجویانم خواستم که هر کدام اشکالی را که میبینند را با خطوط طراحی کنند. بعضی از دانشجویان از کلاسهای دیگر هم به جمع کلاس من اضافه شدند.
تعدادی از همکاران از این بی نظمی و کارهای غیر متعارف من راضی نبودند. یکی از آنها در زمان صرف ناهار گفت اموال دانشگاه آسیب دیده است. من هم دفاع و استدلال خودم را داشتم و میگفتم رنگ پلاستیک بر روی آسفالت با گذشت زمان پاک میشود و شما چرا اجازه میدهید ظرفهای استیل غذا خوری به عنوان پالت استفاده شود؟
من تا قبل از سکته قلبی همیشه با دوچرخه در تهران تردد می کردم. به دلیل آلودگی هوای تهران پس از سکته قلبی دوچرخه سواری من متوقف شد.
گاهی در محیط دانشگاه این امکان را فراهم می کردم که دانشجویان در زمینه هنر معاصر تجربیات متفاوتی را انجام دهند. در تمامی سال هایی که در دانشگاه تدریس می کردم این شرایط برای بسیاری از دانشجویان فراهم شد که در جشنوراه های هنر محیطی در پلور، هرمز و دیگر شهرهای ایران شرکت کنند.
در کلاسهای من بیشتر دانشجویان گرایش داشتند که کارهای هنر معاصر را تجربه کنند.
از سال 1401 سعی کردم با دانشجویان تجربیات کارهای عملی داشته باشم. کار های محیطی با الزام داشتن چادر در محیط باز سخت بود. به دلیل تذکرهایی که داده شد مجبور شدیم که کار را در داخل کارگاه ادامه دهیم.
یکی از کارها بهیافت بود. به یافت در محیط زیست پیرامون ما زباله های بسیاری به چشم می خورد که در طبیعت رها شده اند. رها سازی آنها در طبیعت موجب می شود که محیط زیست آسیب ببیند. علاوه بر این از منظر بصری آلودگی تصویری ایجاد می کنند. در این طرح دانشجویان زباله ها و موادی که بی فایده محسوب می شوند را جمع آوری کردند. در کارگاه آنها به اثر هنری تبدیل شدند. حالا مواد بی فایده به محصول جدیدی تبدیل شدند که ارزش فرهنگی و یا اقتصادی دارند.
بهار 1402 به بهانه آخرین نیمسالی که تدریس می کردم با مشارکت دانشجویان نمایشگاهی را در تالار مرکزی دانشکده هنر دانشگاه شاهد برای نمایش آماده کردیم. دانشجویان رشته نقاشی ، گرافیک و پژوهش هنر کارهای عملی دروس هنر جدید، هنر معاصر و مدیریت نمایشگاهی را ارائه دادند.
عنوان نمایشگاه را “زندگی” انتخاب کردم. در روزهایی که در محیط کار می کردیم دانشجویان دیگری نیز کمک کردند. تا آنجا که من فهمیدم استادان و کارکنان دانشگاه احساس خوبی داشتند. چون محیط آنجا خیلی بی روح بود.
کارهای متنوعی انجام شدند. مفاهیم و پرسش های مطرح شده به این نکات توجه داشت: “روایات زیادی در اسطوره ها، ادیان، باورهای فرهنگ ادیان مختلف در مورد جهانی که در آن زندگی می کنیم وجود دارد. آیا بدون آب حیات وجود دارد؟ نخستین زوج چگونه بوجود آمده اند؟ عدالت جنسیتی چگونه ممکن است؟ چرا جمعی زندگی می کنیم؟ چرا کار می کنیم؟ تفاوت و اشتراکات ما با سایر موجودات در چیست؟ گذر زمان چگونه زندگی ما و یا سایر موجودات را متحول کرده؟ چه چالش هایی وجود دارد؟ آیا زنده می مانیم؟ دنیای پس از مرگ چگونه خواهد بود؟”
آب، یکی از مهم ترین عناصر اصلی زیست بشر؛ که درتمام اسطوره ها و فرهنگ های بشریت از اوان تاریخ تا به اکنون نقش بسیار مهمی دارد؛ نقشی به بلندای خلقت زمین. نقشی نمادین در حرکت چرخه زندگی، تداوم حیات و مظهر جاودانگی. آب در تمامی ادیان بعنوان ماده شستشو و پاکی مطرح بوده؛ چرا که مقدمه ورود به درگاه ایزدان، پاکی و طهارت است. آب نعمتی است که اگر نباشد نبودش ممکن است فاجعه ای عظیم ببار بیاورد. فاجعه ای که به مرگ موجودات می انجامد. متاسفانه هم اکنون جهان ما، در مرحله بحران کمبود آب به سر می برد؛ جهان رو به افزایش جمعیت می رود و آب رو به کاهش ! هیچ کشوری بدون آب نمی تواند ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را حفظ کند. باید کاری کرد ! کاری از جنس اقدام و عمل و نه در حد برنامه و لایحه… از مهم ترین تبعات بحران آب می توان به آلودگی هوا در قالب ریزگردها، تخریب زیستگاه ها، تغییر اقلیم ناحیه ای، تغییرات جوی و … اشا ره کرد. آب ارزان است و فراوان! لذا قدرش را نمی دانیم. آب نعمتی است که اگر نباشد نبودش ممکن است فاجعه ای عظیم ببار بیاورد. فاجعه ای که به مرگ موجودات می انجامد.
کار : در بین جوامع مختلف موجودات جهان، مورچه ها نماد کار و تالش دسته جمعی شناخته شده اند. از هزاران سال پیش تا به اکنون بدون تغییر و بصورت غریزی، مامور به کار و تالش شبانه روزی اند. تحت هیچ شرایطی به سمت زندگی انفرادی نمی روند! مورچه ها موجوداتی هستند که از جهات مختلفی با انسان ها شباهت ها و اختالفاتی دارند. بیشک خلقت انسان پیچیده تر و کامل تر از مورچه است؛ چرا که اشرف مخلوقات است و روح الهی درونش دمیده شده است؛ قرار است در مدت زمان عمر دنیایی اش به تکامل برسد. آنچنان تکاملی که حتی مورچه ها خوابش را نیز نخواهند دید. قدرت تفکر، قدرت تغییر خود شرایط، قدرت انتخاب و… انسان را از سایر موجودات متمایز کرده است. عوامل بسیار مهمی هستند که باعث می شوند انسان امروز هیچ شباهتی به انسان دوران پارینه سنگی، قرون وسطی، رنسانس و… نداشته باشد. چرا که ذهنیت انسان، ماندن و توقف در رسوم و سنت ها را نمی پذیرد. انسان می خواهد دنیای جدید را کشف کند. تکنولوژی برایش جذاب است. ولی باز در این میان فطرت پاک و دست نخورده درونش او را به صفای زندگی در هوای پاک یک روستا دعوت می کند. این گونه از انسان های فطرت جو، بهتر از بقیه می توانند لذت کار دسته جمعی مورچه ها را در دل طبیعت درک کرده و در دنیایی مملو از تک روی و فردگرایی وحدت و سخت کوشی مورچه ها را برای خود به الگویی بکر تبدیل کنند. درس بگیرند و با همدیگر تلاش کنند.
زوج نخستین: در فرهنگ های بدوی و باستانی نشانه های تصویری و روایت های مختلفی در مورد پیدایش زوج نخستین وجود دارند. نخستین زوج در ایران باستان منشاء گیاهی دارند. در ادیان توحیدی انسان از خاک آفریده شده است. آن ها میوه درخت ممنوعه را می خوردند و آن ها از باغ بهشت هبوط می کنند. در باور ادیان توحیدی انسان با کردار خوب و پرهیز از گناه رستگار می شود. در طول تاریخ گاهی جایگاه زن و یا مرد و یا هر دو والا تشخیص داده شده است. گاهی زن ایزد بانو بود و گاهی در فهم بعضی از باورمندان گناه نخستین متوجه هر دو و یا بیشتر متوجه زن بود. اما برخی از دانشمندان در مقابل باورمندان فرضیه های دیگری از پیدایش انسان ارائه می دهند. در بسیاری از جوامع امروزی ، در میان سنت گرا ها، نو اندیشان دینی و ناباوران جایگاه و منزلت زن موضوع بحث های چالش برانگیزی را سبب شده است. در مقایسه با ادوار گذشته در عمل زمینه های مشارکت فعال زنان در بسیاری از جوامع فراهم می شود.
زمانی که بالابر خاموش است زن و مرد در کنار چند لایه شیشه در کنار هم هستند.
زمانیکه بالابر کار می کند مرد به بالا می رود و زن می ماند.
دنیای خیالی:
در روز اجرا با آویختن یک پرده و تابش نور بر آن سایه اجرا کننده در آن سوی پرده دیده شد. موسیقی سه تار در زمان اجرا از یک اسپیگر پخش شد. اجرا کننده با یک چوب احساس نواختن را منتقل می کرد. چرا؟ چون در دانشگاه شاهد اجرای موسیقی زنده مرسوم نیست. اولین باری بود که احساس گوش کردن موسیقی در این تالار بزرگ تجربه شد. برای این اجرا تمامی مراحل دریافت مجوز انجام شد.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
همیشه زمانیکه سفر می روم به این فکر می کنم که دنیای من چقدر وسیع است. وضعیت دانشجویان خارج کشور و دانشگاه شاهد و از سوی دیگر حضور در روستا ها موجب می شود که فکر کنم کدامیک درست عمل می کنند و به بهشت می روند؟
اجرای آثار هنری احمد نادعلیان در کشورهای مختلف جهان
شکل گیری انجمن زنان نقاش جزیره هرمز
از این پس هر جایی که زندگی می کنم دانشگاه من همانجاست.
Views: 24