استفاده از متن و عکسهای سایت و بازنشر آنها ممنوع است.
قبل از رفتن به اروپا از سال 1362 تا 1369 به گوشه و کنار ایران سفرهای متعددی داشتم. بیشتر تنها سفر می کردم. در طول سفر طراحی میکردم و از موضوعات بسیاری اسلاید تهیه می کردم: از طبیعت، زندگی، چهره ها، پوشش اقوام، آداب و رسوم، صنایع دستی، معماری و تزئینات… و البته گاهی ، سفر و زندگی خودم را با عکاسی ثبت می کردم. در مدت سفر به گوشه و کنار ایران بیش از 12 هزار اسلاید تهیه شد. سال 64 یکی از سفرهایم 2 ماه طول کشید. از همدان شروع شد. بعد کردستان ، آذربایجان غربی و شرقی، اردبیل و در نهایت در جنگلهای تالش گیلان ، تب مالت گرفتم و به تهران برگشتم. در آن زمان تلفن همراه وجود نداشت. در خانه ما حتی تلفن ثابت هم نداشتیم. البته سال های زیادی بود که ثبت نام کرده بودیم . اما زیرساخت وجود نداشت و خیلی دیر متصل می شد. بنابراین مفهوم سفر طولانی در آن زمان با حالا خیلی تفاوت داشت. برای سفرها از هر وسیله ای استفاده میکردم، اتوبوس، قطار، کامیون، تراکتور و … و بسیاری از موارد ساعتها پیاده راه می رفتم.
اولین مقصد سفر من ییلاق های سنگسری ها بود. می خواستم به عنوان دانشجوی هنر ، سنگسری ها را بیشتر بشناسم. به ییلاق گل زرد رفتم. به همان محلی که سال ها قبل سیاه چادر (گوت) ما برپا می شد.
در همان محلی که در دوران کودکی با بزغاله ها بازی می کردم نشستم و با سه پایه از خودم عکس گرفتم. تخته طراحی، کوله پشتی، کیسه خواب ، سه پایه نقاشی و …
معمولا رسم است سنگسری ها زمانیکه در چادر هستند همیشه با یک آفتابه مسی زمین را آب پاشی می کنند. حالا که دانشجوی هنر شده بودم به چشم اشکال مثبت و منقی درس مبانی هنرهای تجسمی محیط را می دیدم. پاشیدن آب بر روی خاک ایران رایحه عجیبی دارد. در سرزمین های دیگر چنین تجربه ای معنا ندارد.
از سیاه چادر حسنی خانم هم بازدید کردم. با تمرکز بر پلاس های سنگسری از محیط عکاسی کردم.
زمانیکه پدر بزرگم برای آخرین بار اطلاع داد که او را از طبیعت به تهران بیاوریم کوله دوش چوپانی ، قلاب سنگ ، و همه اشیا را به من داد.
او همه این بافته ها را خودش می بافت.
در همان سال های اول دانشجویی از کفشهایش و کتری ییلاق به عنوان طبیعت بی جان نقاشی کشیدم.
زمانیکه که من خردسال بودم و ییلاق می رفتیم در حاشیه همین رودخانه بازی می کردیم. تعدادی از بچه ها را دیدم که الک دولک بازی می کردند. در زمان کودکی من شاید نزدیک به بیست چادر در این محل بر پا می شد. در سفر های تابستان 1363 دوربین عکاسی نداشتم. اما این تصویر در سال 1364 نشان می دهد که تعداد سیاه چادر ها هفت تا هستند. و البته دو چادر برزنتی نیز دیده می شود.
در سال 1398 چند میهمان داشتم و زمانیکه به ییلاق رفتیم دیدم که فقط دو تا سیاه چادر باقی مانده است. زندگی به صورت کوچرو بودن خیلی سخت شده است. نسل جوان تمایلی ندارند که این کار را دنبال کنند.
در سال 1364 زمانیکه به ییلاق گل زرد رفتم به همراه تعدادی از بچه های ییلاق از غار گل زرد بازدید داشتیم. همان غاری که پسرخاله های پدرم زمانیکه من کم سن بودم آن را کشف کردند.
حالا دیگر اگر شب از ییلاق دور می شدم بوی غریبه می دادم.
در طول سفر معمولا طراحی می کردم. طراخی های آن زمان، چوپان ها، محیطی که شیر می دوشیدند و گاهی از حیوانات را نشان می دهند.
در تابستان سال 1364 از ییلاق چَپک که یکی دیگر از ییلاق های منطقه پلور هست بازدید داشتم. گاهی از چهره افراد طراحی می کردم.
معمولا بسیاری از مادران سنگسری زمانی که با گِل ، تنور درست می کردند به کودکان گِل می دادند. بعضی از کودکان و نوجوانان در میان کوچرو ها بسیار با استعداد هستند. این مجسمه های گِلی را از یکی از نوجوانان ییلاق چَپک هدیه گرفتم. هنوز در مرکز هنر پردیس در تهران نگهداری می شود.
در تابستان 1364 به “مُوزون” یکی دیگر از ییلاق های سنگسری رفتم. در آن زمان دایی رضا و خانواده اش هنوز ییلاق می رفتند. این ییلاق در اطراف بایجان در مسیر تهران به آمل در یک منطقه مرتفع واقع شده است.
از بچه های دایی رضا عکاسی کردم. معمولا بزغاله ها تحرک را دوست دارند. از سرگرمی های بچه های ییلاق و بازی با بزغاله عکاسی کردم .
از آن سفر طراحی هایی موجود است. گاهی از بچه های ییلاق طراحی می کردم.
زن دایی مریم در کنار تنور هیزمی ، نان پخت می کرد.
چوپان سنگسری معمولا شب ها دام را به بالای کوهستان می برند. در ارتقاعات بالا علف ها دیرتر رویش می کنند و معمولا در نیمه تابستان شب ها به ارتفاعات می روند.
یک شب با دایی رضا به ارتقاعات رفتم. در آن بالا به همراه یک چوپان کمکی آتش روشن کردند.
شب طبق معمول چوپان همراه دایی در نمد چوغا خوابیده بود و من هم در کیسه خواب خودم خوابیدم. صبح که بیدار شدم دایی رفته بود.
در سمت دیگر محل خواب ما یک فضایی رویایی دیدم. ما بالای ابرها خوابیده بودیم. زندگی برای خود سنگسری ها سخت است. اما آنها نمی دانند در عالم رویاها زندگی می کنند.
Views: 3
با سلام و خسته نباشید خدمت آقای نادعلیان
من یکی از بچه های ییلاق چپک هستم ، ما رو یاد قدیما انداختین ، چه روزایی داشتیم ، یادش بخیر .
اگه عکسای دیگه ای از ییلاق چپک دارین ، تو سایت بذارین ممنون میشم .
متشکرم حتما
عکس های بیشتری دارم که پس از بازگشت از اروپا تهیه کردم در یاداشت های بعدی منتشر می شوند. هر مطلب جدید و عنوان آن در صفحه اینستاگرام من معرفی می شود.
بسیار عالی بود ما ۱۲شهریور ۱۴۰۰انجا بودیم زیبا و دوست داشتنی بود در کنار اسبهای ازاد چند ساعتی زندگی کردیم
سلام عزیزم من۶۹ساله هستم
منویاد۹سالگی انداختی آرزو دارم بازم گوت راببینم اگه عرفان امسال تورداشته باشه حتما بادوستام یک توردربست میگیرم تابریم گوت چندشبی سرکنیم
حتما بروید متشکرم