احمد نادعلیان
بسیاری از انسانها شنیدن قصه را دوست دارند و بسیاری قصه میگویند. داستان زندگی من خود قصه است. هنر و زندگی من همسان هستند و در پیوند با زندگیم میتوان هنرم را درک کرد.
زندگی من دامنه ای وسیعی دارد،هیچگاه یکسان نبوده است، من در یک خانواده عشایری و در قلب بدویت به دنیا آمدم، تجسم آن خیلی هیجان انگیز است وقتی به من گفته میشود که هنوز ده روز از تولدم سپری نشده بوده است که آنها کوچ کرده اند.
من از ده روزگی چشمم به طبیعت گشوده شده بوده است و تا کنون همواره در سفر بوده ام. در مقابل من حالا با فن آوری رسانه های تعامل گرای مجازی زمانه آشنا هستم. به گوشه و کنار جهان سفر کردم.
باور آن سخت است که من در دوره دبستان همواره در زمینه نقاشی و کار دستی کمترین نمره ها نصیب من شده است، اگر بین خودمان میماند بهتر است بدانید که در دوره های راهنمایی و دبیرستان دو بار مردود شدم و یک بار آن فقط به خاطر یک تجدیدی در درس زبان انگلیسی بوده است. اما سال ها در دانشگاه برای مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا زبان تخصصی انگلیسی و یا زبان و بیان هنر جدید تدریس کردم.
با رتبه چندان خوبی وارد دانشگاه نشدم و بهترین نبودم و با معدل بالایی فارغ التحصیل نشدم، و در بسیاری از دو سالانه های نقاشی و مجسمه سازی آثارم پذیرفته نشدند، اما گاهی توجه بیشتری نصیب من شده است، با این وجود آثارم در طبیعت در زیر چرخهای ماشینهای صنعتی خرد شدند و آثار من در شهر زخمی هستند.
من به سرزمین های مختلفی سفر داشته ام و ماهی ام را به طبیعت هدیه کردم. کانال ونیز، رودخانه راک کراک واشینگتون، رودخانه تایمز لندن، رودخانه سن پاریس، رودخانه لی جینک چین، رودخانه راین آلمان، رودخانه دانوب صربستان، دریای مدیترانه، تا دورترین نقطه شرق ژاپن و تا عمق جنگل های آمازون …
در غربی ترین نقطه جهان (غربی ترین نقطه امریکا) در خلیج آلاسکا در مجاورت اقیانوس کبیر شمالی، و یا شرقی ترین نقطه جهان در اقیانوس کبیر شمالی و دریای چین شرقی و یا در دریای بارنتز در شمال کشورهای اسکاندیناوی و اقیانوس منجمد شمالی نزدیک به قطب شمال و در جنوبی ترین نقطه آفریقا …
در دورترین نقطه غرب عالم احساس عجیبی داشتم. زمان در آنجا یک روز کمتر از زمان در خانه ام بود، در نتیجه احساسم این بود که یک روز از عمر من کم شد و جوان شدم و در دورترین نقطه شرق زمان روز یک روز زودتر از سرزمینم تجربه کردم. در نزدیکی های قطب شمال تابستان برای من زمستان بود و نیمه شب همانند روز روشن …
در آفریقای جنوبی من از بودن در فصل بهار در فصل پاییز لذت بردم، در ایران اولین روز بهار اولین روز سال نو ماست و من خوشحال بودم که در 22 ماه سپتامبر من در کیپ تاون یکی از جنوبی ترین نقاط قاره افریقا، بودم و شکوفه های درختان و گلهای بهاری را دیدم . در واقع من در یک سال دو سال نو را تجربه کردم. ما در دنیای شگفت انگیزی زندگی میکنیم . نیاکان من چنین تجاربی را نداشته اند.
من از اینکه به آفریقای جنوبی سفر کردم بسیار خوشحالم. برای من بسیار مهم بود که این سفر انجام شود چون اولین بار که در سال 1990 میلادی گذرنامه دریافت کردم به دلیل حاکمیت رژیم نژادپرستانه در آنجا من اجازه نداشتم به آنجا سفر کنم. حالا که ماهی های ایرانی من در آنجا ماندگار شدند بسیار خوشحال هستم. بعلاوه با این سفر نمودار کارهای من به شکل نقش یک گردونه مهر (بعلاوه) یا صلیبی بزرگ در جهان گسترش پیدا نموده است.
حالا ماهی هایم به رودخانه های قاره افریقا، آبهای گرم اقیانوس هند و آبهای سرد اقیانوس اطلس جنوبی راه پیدا کردند. این ماهی ها در جویبارهای دهکده ام پلور متولد شدند، سپس به رودخانه های گوشه وکنار دنیا ملحق شدند و حالا در اقیانوس دهکده ی جهانی شنا میکنند .
قصد دارم داستان زندگیم را بازگو کنم. من یک انسان بدوی معاصر هستم. من همان بی استعداد دنیا دیده هستم. گفته و ناگفته هایم را مرور خواهم کرد.
Views: 14
اشتراک ها: نوزاد کوچرو - زمان و مکان تولد احمد نادعلیان - Dr. Nadalian
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی……..
البته
اشتراک ها: هنر رودخانه احمد نادعلیان - Dr. Nadalian %