از پائیز سال 1394 برای نهادینه شدن نقش هنر در توسعه فرهنگی و اقتصادی جوامع محلی، فعالیت های من در روستاهای جزیره قشم شروع شد. اولین مقصد من روستای لافت بود.
به همراه آقای امیر کاووسی که با همسرشان به پلور آمده بودند و مقیم قشم بودند به لافت رفتیم و با آقای اخلاصی گفتگو داشتیم. ایشان دوست داشتند من در مجموعه ارسلان فعالیت کنم. محیط خشک آنجا را دوست نداشتم. در لافت به دنبال یک خانه محلی بودم. با به آقای دشتی زاده پیشنهاد دادم که در محیط اکو موزه فعالیت داشته باشم. موافقت نشد.
بواسطه یکی از دانشجویان دکترایم (خانم دکتر فرزانه سلیمانی) با زینت دریایی و خانواده اش آشنا شدم. یک روز به همراه آرش ابراهیمی و آرش ابادرپور به سلخ رفتیم. زینت استقبال گرمی از ما داشت.
او می گفت می خواهد وام بگیرد و با آن در ساحل دریا و کمی دور تر از روستا کار گردشگری انجام دهد. از دید من در آن زمان چند میلیارد وام گرفتن و ایجاد یک چرخه گردشگری کار زینت دریایی نبود. همیشه پیشنهادات من استفاده از امکاناتی بود که با بودجه کم می توان به نتیجه رساند.
دلیل جابجایی ادامه فعالیت های هنری از جزیره هرمز به روستاهای قشم در سال 1394
زمانیکه محیط باغ را دیدم مجذوب یک درخت شدم. اما محیط باغ بیشتر شبیه به یک زباله دانی بود.
قبل از جشنواره محیط باغ را برای کار هنرمندان تمیز کردیم.
زینت در آن زمان به من می گفت که وقتی با خواهرش صحبت می کرده است قصد داشته است که اینجا مرغ و خروس رها کند. اما من تصاویر دیگری در ذهنم می دیدم.
در آن زمان تعدادی نهال کاشته شده بود. دیوارها سیمانی و خاکستری بودند.
دیوار اطراف باغ نیز مثل دیوار پادگان بود.
برای سامان دهی باغ و آماده سازی آن برای فعالیت های گردشگری، مرکز پردیس پنجاه و یکمین جشنواره هنر محیطی را در خانه زینت برگزار کرد.
پس از تمیز شدن با هنرمندان جشنواره گفتگو داشتم. طرح من این بود که با استفاده از گل بومی و کمی چسب دیوارهای باغ به صورت خیلی ساده هماهنگ شوند. از هنرمندان شرکت کننده در خواست کردم در حین جشنواره دیوارهای باغ را با گل بومی زمینه سازی کردند و با خاک سرخ جزیره هرمز نقاشی کنند.
فضایی که در ذهنم داشتم را بر روی کاغذ طراحی کردم. چوب های زیادی در در ساحل گوران دیده بودم . در آن زمان آن چوب ها بی ارزش تلقی می شدند. به اندازه یک کامیون چوب انتخاب و به باغ و یک ملک مجاور جابجا شدند.
آرش ابراهیمی، امیر کاووسی ، دوست اسپانیایی من ریکارد و خیلی از دوستان کمک کردند که نوعی مبلمان مناسب اطراف درخت نصب شوند.
از آقای مسلم ابراهیمی درخواست کردم که اشعار زینت بر روی دیوارهای باغ را با حروف طراحی شده خودشان بنویسند و شرکت کنندگان از جمله مریم نورچی و نسرین دلاورخان نیز طرح هایشان را اجرا کردند.
در زمان جشنواره چیدمان ها انجام شدند. یکی از محورهای جشنواره هنر اجرا بود. درخواست من این بود که برای هنرمندان برنامه های آئینی اجرا شود.
در خانه زینت لباس های جنوب با رنگ های متنوعی وجود دارد. خانم های شرکت کننده در جشنواره پوشش زنان جنوب را تجربه کردند.
پس از جشنواره از زینت خواستم که با به کارگیری بنا با الهام از معماری بومی در بالای دیوارها شبکه هندسی ایجاد نماید.
بر روی دیوار خانه زینت مادر گیتی و فرزند هستی را نقش بزنم. شاید که مادران ستایش شوند.
برخلاف اشخاصی که تا آن زمان در هرمزگان با آنها همکاری کردم، زینت دریایی بواسطه استعداد، زندگی و تلاش آقای مختاری که در موردش کتاب نوشته بود و فیلم مستند تهیه کرده بود، یک چهره شناخته شده بود. از دید من زینت روحیه شعری داشت. سخنوری خوب بود. از این جهت در استان هرمزگان بدیل ندارد. اما در مدیریت ضعف داشت. پس از بازگشت از اروپا چند سالی منزوی بود. ما خیلی خوب شروع کردیم. توجه ها به سلخ و باغ آئین ها جلب شد. خیلی زود در بندرنشینان ، بعضی از مسئولین قشم سعی کردند که ماه عسل فعالیت های ما را زهر آلود کنند. من برای برگزاری جشنواره هنر محیطی از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نامه گرفته بودم. برای همانگی به پاسگاه مرزی رفتم. یکی از مسئولین پاسگاه هرمز به آنجا منتقل شده بود. من را خوب می شناخت. زمانیکه نامه را از من گرفت گفت : “برای من یک تار موی نادعلیان بیش از صد تا نامه ارزش دارد” !!! علت آن را پرسیدم. گفت. زمانیکه جزیره هرمز بودید در مورد مرکز و موزه شما بارها گزارش منفی می آمد. او ادامه داد شخصا چندین بار در طبیعت خودم شما را زیر نظر داشتم. از شما مطمئن هستم. او گفت یک خانمی در اینجا آمده است و راجع شما صحبت کرد و بدگویی کرد. من هم او را از پاسگاه بیرون کردم. در آن زمان آقای مهندس زرنگاری که قبلا در هرمز همدیگر را خوب می شناختیم در قشم بود و بخشدار شهاب شده بود. او همکاری می کرد. زمانیکه او را دعوت می کردیم به باغ می آمد و یک بار به من گفت افرادی پشت سر شما بدگویی می کنند و می گویند خبر نداری در سلخ چه می کند. او در پاسخ گفته بود خبر دارم. یک بار سوار ماشین بودیم ، آقای بازماندگان که یک عکاس قشمی بودند با زینت تماس گرفت و با گویش بومی صحبت می کرد. من هم گویش یا زبان هرمزگانی را خوب می فهمم. او سعی داشت زینت را قانع کند، که مسئولین نادعلیان را دوست ندارند. اگر با او کار کنید برای شما مشکل پیش خواهد آمد. در چنین مواقعی زینت پس از قطع تلفن می گفت اگر یک نفر بیاید و مجانی برای من و زنان کلی کار خوب انجام دهد من چرا باید مخالفت کنم؟ یک بار هم یکی از عکاسان بندری آقای حسام الدین انصاریان به نیابت از دوستان دیگر به سلخ و خانه زینت آمدند. محسن پسر زینت خیلی عصبانی بود که او بدگویی می کند. بعد ها خیلی ها مسیر سلخ را در پیش گرفتند. حسن دریاپیما به من می گفت که شما دست به هر چیزی میزنی طلا میشه!!! طلا وجود داشت اما کسی به آن توجه نداشت. چند دلیل موجب می شد که افراد بیایند. اول حسادت، دوم سهیم شدند در دستاورد و در نهایت از آن خود سازی.
در سطح مسئولین قشم مدیریت موازی وجود دارد و موضوع پیچیده است. در حوزه فرهنگ ، هنر ، صنایع دستی و گردشگری حداقل سه لایه مدعی وجود دارد. معاونت فرهنگی اجتماعی منطقه آزاد، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره میراث فرهنگی و صنایع دستی.
اگر مجوز فعالیت از ناحیه هر کدام از مسئولین بود، دیگر مسئولین کارشکنی می کردند. هر چند وقت یک بار هم به دلیل تغییر مدیریت در حوزه ریاست این مسئولین تغییر می کنند. بعضی از مسئولین حسادت می کردند. گاهی وقت ها چون اداره ارشاد مجوز یک رویداد را صادر می کرد، معاونت فرهنگی و اجتماعی عصابی بود. در زمانی که آقای مسعود کرباسچی عصبانی بودند. همه مسئولین در یک قلمرو نمی گنجیدند. به همین دلیل مجوز صادر نمی کردند.
یادداشتی به نام زینت تنظیم کردم، زینت امضاء کرد و آقای محمد علی زم درخواست نوشت.
آقای مسعود کرباسچی و یا یکی از معاونینش به امیر کاووسی که یکی از دوستان من هستند گفته بود “این نادعلیان کی هست که بدون اجازه ما جشنواره محیطی برگزار می کند. با لودر از جزیره به بیرون پرتابش می کنم. ” خیلی زود لودرش پنچر شد و از قشم رفت و ما ماندیم.
محمد علی زم یکی از مسئولین بلند پایه وقت و همکار ایشان دکتر حمید اردلان در سال های 1394 به یعد به دلیل آشنایی با من بیشترین حمایت را داشتند. یک بار از قبل با من تلفنی هماهنگی انجام داده بودند که به سلخ بیایند. در فرودگاه مسئولین به دروغ به ایشان گفته بودند که رویداد آئینی در سلخ لغو شده است. با اینوجود گفته بود من می خواهم به سلخ بروم.
زمانیکه خودشان و همراهان به سلخ آمدند شگفت زده شدند. آقای زم به من گفت به آقای عبدالجواد کمالی گفته است: اگر شما توانستید در هر روستای قشم یک نادعلیان و زینت داشته باشید و به این صورت کار کنند ، می توان گفت که کاری کرده اید. البته این نوع مدیریت مشکل ایجاد می کرد. افراد مسئول منطقه ای احساس می کردند که تلاش آنها دیده نمی شود. در آن زمان آقای دشتی زاده بیشترین مشکلات را برای من و زینت ایجاد کردند. فکر می کنم بیشتر حسادت می کردند. البته خود آقای زم یک بار گفت بیش از حد هم از شما حمایت کنیم زمانیکه ما نیستیم برای شما کارشکنی می کنند.
در قشم یاد گرفتم که چگونه رفتار کنم. کارم را انجام می دهم و کاری به کارشان ندارم. حالا پس از سال ها خوشبختانه مشکلی نداریم و مسئولین فعلی همراه و پشتیبان هستند.
بخش اول سفر های احمد نادعلیان به جزیره قشم از سال 1363 تا 1366 : طعم زندگی
بخش دوم سفر های احمد نادعلیان به جزیره قشم از سال 1363 تا 1366: فرهنگ،تاریخ، آئین ها و سنت ها
احمد نادعلیان: سفری پس از بازگشت از انگلستان به جزیره قشم با خانواده در سال 1383
Views: 16