پس از مدتی فعالیت هنری در لافت متوجه شدم که در آنجا عروسک هایی برای کودکان ساخته می شود است که محدود به لباس عروس هستند. به عبارت حد اقل بعضی از عروسک های لافت که به سبک قدیم ساخته شده بود و من دیدم اینگونه بودند و سر نداشتند. از آن زمان تا حالا این نمونه ها را ما سفاش می دهیم و در مراکز ما به فروش می رسند. آنها همانند عروسک های دیگر کارکرد اسباب بازی را از دست داده اند. زمانیکه من و یا همکارانم به عنوان یک کالای فرهنگی آنها رامعرفی می کنیم جذاب هستند. من چه می گوئیم که عروسک های بی سر را از همکاران خریداری می کنند؟
به عنوان یک معلم تاریخ هنر می دانم که بعضی از پیکره های پیشا تاریخی نیز آنقدر ساده، انتزاعی بوده اند که سر نداشتند. بدون سر بودن پیکره ها در طول تاریخ دلایل متعددی داشته است.
شاید از نگاه انسان پیشا تاریخی تعریف انسان همانند کودکان بسیار ساده بوده است. آنها متعلق به کودگی تاریخ هستند. انسان عقل گرا به ابعاد و جزئیات بیشتر دقت می کند. قبایل بدوی نیز اینگونه هستند. بااینوجود در بعضی از ادوار ناریح پیگره های نزدیک به طبیعت نیز ساخته می شدند. اما آنها کمتر انسان در زمان و مکان مادی را نشان می دهند. احساسات لحضه ای در چهره های آنها دیده نمی شود. نوعی کمال گرایی در تناسبات دیده می شود.
برای ما هنرمندان گاهی زیبایی شناسی انتزاعی جذاب تر یک پیگره طبیعت گرایانه است. در سالهای بسیاری با الهام از پیکره های ساده پیشاناریخی، تندیس های انتزاعی ساده متعددی را ساختم. این روند هنوز ادامه دارد. برای همین نسبت به نمونه های موجود در جوامع محلی که ویژگی بدوی داند حساس هستم.
این گمان وجود دارد که در دوران پیشا تاریخ به جای قربانی کردن گاهی پیگره ها را می ساختند و سر آنها را قطع می کردند. نمونه های آن در مکان های مقدس پیشا تاریخی به دست آمده اند.
پس از رشد ادیان توحیدی محدودیت دینی می تواند یکی از دلایل حذف سر باشد. چون یکی از شاگردان من که نقاشی انسان انجام می داد از یک زن سالخورده شنیده بود که اگر برای انسان سر بکشد گناه دارد. از آن پس آن شاگرد من فقط گُل نقاشی کرد. اصولا هر موجوی که چشم دارد روح دارد و نقاشی آنها ممنوع است. این باور در همه ادیان توحیدی وجود داشته است. با رشد ادیان توحیدی سر بسیاری از پیگره های متعلق به تمدن های باستانی بین النهرین، ایران، مصر، یونان و روم مخدوش و بدون سر شدند. تندیس ناپیرآسو که ملکه عیلامی سه هزار و دویست و پنجاه سال قدمت دارد. زمانیکه در حفریات شوش به دست آمد بدون سر بود. حالا در موزه لوور نگهداری میشود. روی بدنه مجسمه نوشته شده است “من ناپیرآسو همسر اونتاش ناپیریشا هستم. هر کس که بخواهد مجسمهٔ مرا تصرف کند، هر کس که بخواهد آن را درهم بشکند، هر کس که این سنگنوشته را خراب کند یا نام مرا پاک کند، باشد که مورد غضب خدایان اینشوشیناک، نپ ایریشا و کیریریشا قرار گیرد و نام و نسلش از میان برداشته شود.”
عروسک های بدون سر لافت نیز الهام بخش من بودند. من آنها را با سنگ ساختم. سادگی آنها بیانگر
به درستی مشخص نیست که فردی که به این پیکره آسیب رسانده است به عنوان سرگرمی این خشونت را انجام داده است و یا با انگیزه دینی این کار انجام شده است.
احمد نادعلیان با استفاده از سنگ بسیاری از پیکره های کوچک پیشا تاریخی الهه مادر زمین را بازآفرینی کرده است.
در یک فرایند طولانی حالا این پیکره های بی سر برای من مفهوم و معنای جدیدی پیدا کرده اند. میل به تجرید و بی زمانی، تولد مفهومی فرا تر از یک شخصیت خاص، قربانی شدن، زخم های بی پایان … و چشیدن طعم مرگ و خشونت.
Views: 12