زمانیکه تحصیلات دکترای من تمام شد ما به ایران برگشتیم و تصمیم گرفتیم در محیطی آرام بدور از شهرهای بزرگی مثل تهران زندگی کنیم. بهترین جائی که میشناختم محلی بود که اجدادم زندگی کردند. برای من بازگشت به سرزمین اجدادم مانند دوباره زنده شدن خاطرات کودکیم بود من خاطرات زیادی داشتم و در جستجوی بهشت گمشده ام بودم. من در آرزوی آفرینش آثاری در در بستر طبیعت بودم. به مدت پنج سال در اواخر بهار و تابستان در چادر زندگی کردیم. پلور ناحیه ای کوهستانی است و زندگی در چادر میتواند سخت باشد.
نیت اصلی من برای زندگی در طبیعت نقاشی کردن در مقیاس بزرگ بود ولی چون در چادر زندگی میکردیم و فضای کمی در اختیار داشتیم فهمیدم که این امر غیر ممکن است. گاهی اوقات هوا سرد بود و باد میوزید و یا باران میبارید و رطوبت بالا بود. در چنین شرایطی نقاشی مشکل بود. کمبود مواد برای نقاشی در این مقیاس مانع دیگری بود. بنابراین تصمیم گرفتم ماده کاری بومی از طبیعتی که در آن زندگی میکردم بیابم تا به این ترتیب اندیشه ها و افکارم را انتقال دهم. سنگ یکی از بهترین گزینه ها بود. تعداد زیادی از آنها برای کنده نگاری مناسب بودند و در بستر رودخانه نزدیک محل اقامت ما به وفور دیده میشدند. برای تراش دادن سنگها از ابزار نوکتیز ابتدائی استفاده میکردم. سپس فهمیدم که میتوان با استفاده از یک سنگ سخت، سنگ های نرم را صیقل دهم. فنون یا شیوه هایی که به کار میبردم بسیار ابتدائی بودند و من دریافتم همه ی مردم دوران کهن آنها را بیش از من به کار برده بودند.
من معمولا سنگهایم را در روزهای بارانی انتخاب میکردم. سنگهای نرم در روزهای بارانی درخشندگی نداشتند در نتیجه برای کار من مناسب بودند. بتدریج شکل سنگها موضوع کارهای من را تعیین کردند. من نمیتوانستم هر تصویری را بر روی هر سنگی به شکلی خاص منطبق نمایم. احساس من این بود که من باید با اشکال طبیعی سنگها کار کنم و اثرم را با آنها بیافرینم. به نظر میرسید که سنگها مجسمه های نیمه آماده اند. تمام کاریکه میبایست انجام دهم افزودن تعدادی تصویر, خطوط, بافت و ……. بود و در نهایت منبع الهام بخش جدیدی برای کار امروز من شدند. من آنها را مجسمه ی حاضر-آماده نامیدم.
خیلی زود شروع به حکاکی (تراشیدن) سنگهای بزرگ رودخانه های جاری کردم و قصد و نیتم باقی گذاشتن کارهایم در طبیعت بود. در بدو امر کارهای من در طبیعا میتوانست آنها میتوانستند رجوعی باشد به کارهای بدوی و یا حجاریها ی پیشا اسلامی که در بسیاری از نقاط ایران وجود دارند. ولی با گذشت زمان مفهوم کارها عوض شدند و تفاسیر و معانی متعددی را در ذهن من و محاطبانم ایجاد کردند.
بیشترین حجاری های رودخانه ای شامل نقش ماهیها بودند که در طول چندین کیلومتر پراکنده شده بودند. زمانی که من یک کودک بودم رودخانه های اطراف روستای پلور دارای ماهی بودند. با گذشت زمان و آلوده شدن آبها ماهیها از بین رفتند, و با نقش زدن ماهیها بر سنگ قصد داشتم که بگویم که این رودخانه زمانی ماهی دارد و حالا فقط نقشی از آن باقی مانده است.
ماهی از طرفی نمادی از حیات , زندگی و باروری است. بعضی از ماهیهای او در بستر رودخانه و حتی زیر آب حجاری شده اند. اما بیشتر ماهیهائی که بر روی سنگهای وسط رودخانه حجاری کردم، نیمی از بدن آنها در آب و نیمی از آن در بیرون آب قرار داشتند. تلاطم آب هر لحظه آنها را خیس می کرد. صدای آب موسیقی مناسبی برای مشاهده ماهیها بودند. ماهیها در فصل بهار گاهی کاملا به زیر آب میروند و در تابستان و پاییز به دلیل کم شدن آب بیشتر قسمت بدنشان در خشگی قرار میگیرند. این نقشها میتواند یادآور گرم شدن کره زمین , کم آبی و به مخاطره افتادن حیات باشد. اما ماهی برای من نمادی از روح انسانی است که تشنه حیات است.
اکنون من به عنوان هنرمندیکه آثارش پیام زیست محیطی قوی ای دارد شناخته شده ام. اگر چه نمیتوانم طبیعت را تغییر دهم, امیدوارم با آن یکی شوم . میخواهم فضای اطرافم را درک کنم و پنجره ی جدیدی را برای دیدن یک جهان نو بگشایم . من میخواهم توازنی بین هنر، تعالیم زیست محیطی و نظام هستی بنا نهم.
Views: 145
اشتراک ها: % % - Dr. Nadalian
اشتراک ها: رهایی ماهی ها در آب - Dr. Nadalian