After participating in the exam in February 1983, I was accepted as a painting student at the Faculty of Fine Arts in Tehran University.
من در سابقه ام در دوران راهنمایی و دبیرستان دو سال مردودی داشتم. اما هم سن سایر دانشجویان پسر بودم. چون آنهایی که زودتر درسشان تمام شده بود به سربازی رفته بودند و بعد به دانشگاه آمده بودند. با دانشجو بودن از معافیت تحصیلی استفاده کردم. بعد ها به دلیل فوت پدرم و تک فرزند پسر بودن معاف شدم. نه جبر بود و نه اختیار.
مدتی پس از ورود به دانشگاه یکی از معلمهای زبان دوم دبیرستان را در اتوبوس دیدم. پس از اینکه متوجه شد من دانشجو هستم به من گفت «تو تنها کسی بودی که فکر نمی کردم بتوانی وارد دانشگاه بشوی » از اینکه به دانشگاه راه پیدا کرده بودم تعجب کرد. ولی خوشحال شد.
از سال 59 تا 61 به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل بودند. در آن سالها رشته هنر در ایران محدود بود. حدودا صد نفر دانشجوی رشته نقاشی در سراسر ایران وجود داشتند. همه دانشکده های هنری در تهران متمرکز بودند. دانشکده هنرهای زیبا، مجتمع دانشگاهی هنر (که بعدها به دانشگاه هنر نام گرفت) و دانشکده هنر دانشگاه الزهراء رشته هنر داشتند. در کلاس ما 45 دانشجو بود که اکثرا آنها در حال حاضر در عرصه هنر به صورت حرفه ای کار میکنند.
استفاده و بازنشر نوشته ها و تصاویر در دیگر سایت ها و وبلاگ ها ممنوع است.
چون سه سال دانشگاهها تعطیل بود افراد مستعد زیادی به یک باره وارد رقابت شده بودند و از یک از جمعیت 36 میلیون نفری ایران کمتر از یک صد دانشجوی نقاشی برای کل کشور انتخاب شده بودند. تعداد پذیرش دانشجویان پائین بود و تمام دانشجویان در تهران متمرکز بودند و علاقه واقعی آنها نقاشی بود. به همین دلیل با علاقه و پشتکار فعالیت داشتند. امروزه از جمعیت 70 میلیون نفری ایران هزاران دانشجوی نقاشی پذیرفته می شوند و در تمام شهرهای ایران پراکنده می شوند. استعدادهای خوب کمتر با هم در ارتباط هستند.
افرادی که با من هم دوره ای بودند در حال حاضر به صورت هنرمند، مدررس پژوهشگر و یا مدیر فعالیت می کنند. از دانشجویان هم دوره ام می توان از این افراد یاد کرد: مهرداد محب علی، امین نورانی، مسعود شجاعی طبا طباعی، احمد خلیلی فرد، صغری زارع، پرستو فروهر، حمید پور بهرامی، میر علی حسن زاده، پریسا شاد قزوینی، محمود سمندریان، اصغر کفشیان مقدم، مهدی ضیاء الدینی، محمد کاظم حسن وند، هادی قمشی، سعید عجمی، سارا ایروانی، هادی تقی زاده، اسرافیل شیرچی، خسرو شاهین، غلامعلی طاهری و … بودند.
دانشجویان سال بالایی با ما اختلاف سن داشتند. آنها ورودی های 56 تا 58 بودند. هادی ضیا الدینی، محمد رضا فیروزه، پرویز حیدرزاده ، محمد رضا کشاورزی، مرتضی اسدی، جواد بختیاری، جلال متولی، علی رسولی و … را به یاد دارم.
خانم معصومه مظفری از دوره قبل بودند که بیشتر کلاسهایشان با ما بود.
ما به کارگاه های سال بالایی ها می رفتیم و کارهای آنان را دنبال می کردیم. من کنجکاو بودیم که در سال های اوایل انقلاب و یا قبل از آن فضای دانشگاه چگونه بوده است؟
شنیدن اینکه قبل از انقلاب چه استادانی در آنجا بوده اند، از چه طبقه اجتماعی دانشجویان حضور داشتند برای من مهم بود.
در مورد فضای پس از انقلاب و طیف های سیاسی و مرزبندی ها موارد زیادی گفته می شد.
در دوره ما تا حدودی مرزبندی جنسیتی وجود داشت. قسمتی از کارگاه با کمد تفکیک شده بود. در بسیاری از موارد دانشجویان نادیده می گرفتند. کمی باید با احتیاط پسرها و دخترهای دانشجو با هم صحبت می کردند.
زمانیکه ما وارد دانشکده هنر شدیم رئیس دانشکده مهدی چمران بود. تحت تاثیر فضای جنگ و شهادت برادرشان گاهی با لباس نظامی به دانشکده می آمدند. دکتر محمد حسین حلیمی مدیر گروه بودند.
درس مبانی و تاریخ هنر نقاشی به عهده استاد روئین پاکباز بود.
در دوران تحصیل ما در نیمسال اول مدرسین گاهی افرادی بودند که خودشان هنوز دانشجوی سال سوم و چهارم دانشکده خودمان بودند. آقای ادهم ضرغام، ناصر پلگنی ، مرتضی حیدری و سرکار خانم زهرا رهنورد در کلاس های مختلف تدریس داشتند.
برای کلاس های تاریخ نقاشی دانشجویان هنر الزهرا به دانشگاه ما می آمدند. آنها از دوره ای بودند که خانم آریا اقبال، فرح ابوالقاسم و مریم خضایی بودند.
با انقلاب فرهنگی هر واحدی را برای هنر ضروری تشخیص داده بود. زیست شناسی ، ریاضی اخلاق، معارف، عربی … از واحد هایی بود که در دوره اول بعد از انقلاب فرهنگی در فهرست دروس عمومی بودند. در دانشگاه سخت ترین درس برای من ریاضی بود که به تمام تلاشی که داشتم نمره ده گرفتم. من رشته اقتصاد خوانده بودم در مقایسه با دانشجویان که رشته ریاضی و تجربی خوانده بودند ضعیف بودم. درس زبان هم برای من خیلی سخت بود. نمره کمی گرفتم. در درس اخلاق اسلامی مردود شدم و خوشبختانه بعد از اینکه من نمره کم گرفتم حذف شد. چون واحد عمومی خیلی زیاد گذارنده بودیم. بعد ها واحد هایی اضافه شدند که زمان ما نبود.
در آن زمان به نحوه آموزش در دانشکده های هنری به شدت انتقاد می شد. صحبت این بود که بعضی از مدرسین جوان هنوز درسشان تمام نشده است به دانشجویان درس می دهند.
با توجه به اینکه من هنرستان نرفته بودم، شیوه کار من قبل از دانشگاه ، بازاری بود و خیلی کم تجربه بودم و قبل از دانشگاه تعدادی از استادان را در حوزه هنری و با جهاد دانشگاهی دیده بودم برای من پذیرش آنها آسان بود. چون به هر حال یاد می گرفتم.
اما بیشتر هم کلاسی هایم به دلایل مختلف مدرسان جوان را قبول نداشتند. بعضی از دانشجویان قبل از دانشگاه هنرستان رفته بودند و یا با استادان خوبی به صورت خصوصی در ارتباط بودند. بدون شک استادان آنها مدرسان جدید را جدی نمی گرفتند. اطلاعات قبل از ورود به دانشگاه در قضاوت آنها تاثیر داشت. درمواردی هم تفاوت ایدئولوژی نتیجه اش نارضایتی بود.
در واکنش به چنین انتقاداتی از فعالیت های آموزش دو دانشکده هنری در تابستان 1363 نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر برپا شد. هدف از این نمایشگاه این بود که ثابت شود آنقدر هم که گفته می شود نتیجه آموزش ضعیف نیست. اما به درستی روشن نبود که این توانمندی چه خوب و چه بد از کجا و چگونه به دست آمده است و مهم تر از آن آیا موزه هنرهای معاصر مکان مناسبی برای نمایش کارهای ترم یک دانشگاه بود؟
این اسناد وضعیت مراکز فرهنگی آن زمان کشور را نشان می دهد که هیچوقت به درستی توصیف نشده است. در قسمت پائین پوستر یکی از طرح های محیطی من دیده می شود. هدف من از نشر این پوستر و اطلاع رسانی الزاما سندی برای افتخار کردن نیست. بلکه می خواهم وضعیت هنر تجسمی آن زمان را نشان دهم. باید اعلام کنم که در خصوص تاریخ هنر پس از انقلاب و موزه هنرهای معاصر یا پژوهش جدی انجام نشده است و یا در دسترس نیست. حتی اگر شرایط بد بوده است ما باید بدانیم که زمانی چنین استفاده هایی از موزه هنرهای معاصر می شده است. قبل از این نمایشگاه هم در یک جشنواره شرکت کردم و یکی از آثار من در سال 1361 در موزه هنرهای معاصر به نمایش درآمد. حالا که فکر می کنم می توانم بگویم نباید انتظار داشت که در آن زمان کارهای اندی وارهول و جکسون پولاک از مخزن موزه به نمایش درآید. اما در همان زمان می شد که کارهای بهتری به نمایش گذاشت. اما اوضاع خیلی بچگانه بود. ما که دانشجو بودیم کارهای بازاری هم در موزه به نمایش در می آمد. نکته جالب این است نزدیک به چهل سال از آن دوران گذشته است و حالا در این شرایط سیاسی و زمانیکه هنوز تنش ایران امریکا در بالاترین حد وجود دارد این روزها نمایشگاه اندی وارهول در موزه هنرهای معاصر برگزار شده است و کاتالوگ او چاپ شده است. من می دانم چرا امروز اندی وارهول بهترین گزینه است. شما می دانید؟
شخصا از همان زمان باور داشتم که خیلی ضعف دارم و شبانه روز کار می کردم. کارهای ما از طراحی های حالت ساده شروع شد و بعد طراحی خصوط محیطی و آناتومی هم بخشی از آموزش بود.
در تمام مدت تابستان من کارهایم را ادامه دادم. در محیط های عمومی طراحی می کردم.
در دو سال اول صمیمی ترین دوست من میر علی حسن زاده بود. گاهی طراحی حالت کار می کردیم. از سال دوم به بعد علی حسن زاده از ایران به آلمان رفت. سال ها با هم در ارتباط بودیم.
در نیمسال دوم به دلیل حرف و حدیث ها و انتقادها علیه استادان جوان، استاد ناصر آراسته مدرس طراحی ما شدند. طراحی از بابا حسن که مدل بودند مرسوم بود. در کنار آن از مجسمه میکل آنژ طراحی می کردیم.
در عمل انتظار دانشجوی های هم کلاسی همیشه بالاتر از وضعیت موجود بود. یک بار یکی از استادان را به شدت شرمنده کردند.
از او خواسته بودند که مجسمه ها را خودش طراحی کند. نتیجه رضایت بخش نبود. انتظار خیلی بالا بود.
البته بسیاری از دانشجویان به دلیل انقلاب انگیزه ایدئولژیک داشتند و سخت کار می کردند. گاهی حتی در ساعات ما بین دو تا کلاس بعد از ناهار با دانشجویان هم دوره ای به داخل کارگاه می رفتیم و طراحی حالت انسان کار می کردیم. در ترم دوم کمتر در کلاس طراحی شرکت می کردم. بیشتر به صورت آزاد کار می کردم.
مدرس مبانی و تاریخ نقاشی ما استاد روئین پاکباز بودند. بسیار منظم بودند و در کارشان استاد بودند.
از نیم سال سوم استادان دیگری همچون جواد حمیدی و سرکار خانم ایران دخت محصص و بهمن بروجنی مدرس کارگاه های طراحی ونقاشی ما شدند.
کشیدن طبیعت بی جان، نقاشی از محیط طبیعی در فضای دانشکده از برنامه هایی بودند که باید انجام می دادیم.
علاوه بر سال بالایی ها در میان افراد ورودی سال 1363 و 1364 افردای بودند که حالا شناخته شده هستند.
علی ذاکری ، مصطفی گودرزی و همچنین جمشید حقیقت شناس، خسرو خسروی ، رزیتا شرف جهان
اما خیلی زود تحت تاثیر فضای اجتماعی و سوسیالیستی پس از انقلاب من گرایش پیدا کردم که از محیط های محروم بازدید و طراحی انجام دهم
برخلاف تصویری که امروزه بسیار از نسل جوان دارند وجود حاشیه نشین ها در حلبی آباد ها و فقر محصول انقلاب نبود. بلکه یکی از دلایل انقلاب خود اختلاف طبقاتی بود.
در طراحی های این دوره تاثیر هنرمندان چپ در طرح های من دیده می شود. قبل از کارهای من جوان شدت تاریک روشنی و اغراق در پاها در کارهای شاگردان هانیبال الخاص دیده می شود.
همیشه کارهای اینگونه نبود. به عنوان دانشجو کارها و شیوه های مختلفی را تجربه می کردم.
گاهی در محله خودمان از داخل قهوه خانه آقا مراد که آن زمان افراد جمع می شدند، دیزی یا چای می خوردند و تلوزیون تماشا می کردند طراحی می کردم.
بعد ها پی بردم که نسل قبلی ما قبل از ما با محیط عامه در ارتباط بود. مارکو به قهوه خانه می رفت و در کارهای حاضری دیزی آبگوشت و گوشتکوب را در کارهایش استفاده کرده بود.
و هنرمندان سقاخانه همچون تناولی و زنده رودی در شاه عبدالعظیم دنبال قفل و طلسم بودند. آنها از فرم بهره می بردند. وضعیت زیست دیده نمی شود. اما ما در زمان دانشجویی آنها را نمی شناختیم. آنها با تاثیر از هنر امریکایی و بدوی گراهای فرانسه سعی داشتند آنها را بومی کنند و البته به نتایج استحاله یافته ای رسیدند. ما جوان های کم تجربه تحت تاثیر سوسیالیزم بودیم. این نوع نگاه در کارهای اداوار بعدی من که هنر محیطی و اجتماعی باشد پنهان هستند و ذخیره شده اند.
قبل از پذیرش دانشگاه با سفارش کارهای بازاری درآمد داشتم. از سال 1363 به بعد از طرف جهاد دانشگاهی دعوت شدم که آموزش کلاس های پیش دانشگاهی را به عهده بگیرم. درس طراحی و تاریخ هنرکنکور در دانشگاه دانشکده هنرهای زیبا به عهده من بود. برای اینکه یاد بدهم مجبور بودم که خوب یاد بگیرم. برای همین خیلی تلاش می کردم. یک جزوه آشنایی با تاریخ هنر و اطلاعات هنری تدوین کرده بودم.
کلاس های تاریخ هنر من در آمفی تاتر دانشکده هنرهای زیبا برگزار می شد. تعداد شرکت کننده ها زیاد بود. خیلی آز آنها هم سن بودند و یا من از آنها جوان تر بودم.
اولین بار که وارد سالن شدم یکی از افرادی که در داخل بود از من پرسید استاد کی می آید؟ پاسخ آن سخت بود. از سالن خارج شدم و از در جلوی سالن رفتم روی سکو و پشت میکروفون صحبت هایم را شروع کردم. برای کلاس هایم اسلاید تهیه می کردم و با توجه به نمونه ها صحبت می کردم.
در آخر درسم از هنرجویان کنکور می خواستم سئوال هایشان را بنویسند و من پاسخ بدهم. یک بار یکی از آنها کاریکاتور من را کشیده بود و لابلای کاغذها به دستم رسید. فضا به گونه ای بود که من با دیدن کاریکاتور یک سئوال از خودم طرح کردم و پاسخ دادم. من خواستم بگویم بازی را بلد هستم.
نتیجه اولین دوره رضایت بخش بود. تعداد زیادی از شرکت کننده ها در دانشگاه قبول شدند. از سال 1364 برای آموزش در دو مکان دیگر دعوت شدم. در بازارچه کتاب نزدیک میدان انقلاب نیز کلاس های کنکور برگزار شده بود. آنها از من هم دعوت کردند. علاوه بر این یکی از هم دوره ای های من آقای غلامعلی طاهری در مزکز آموزش هنر شاهد درس می دادند. برای آموزش آزاد طراحی به آنجا نیز دعوت شدم و تدریجا به دلیل نیاز افرادی که آنجا ثبت نام می کردند کلاس های کنکور نیز تشکیل شد. آموزش در این کلاس ها موجب رشد من شد. در کنار آن دستمزد می گرفتم و با داشتن درآمد می توانستم سفر داشته باشم.
همه علاقمندان در کلاس های کنکور داوطلب رشته نقاشی نبودند. در کلاس های تاریخ هنر من افرادی شرکت می کردنند که سال ها در رشته سینما و یا صنایع دستی فعال بودند. هر سال حدود هفتصد نفر در کلاس های مختلف شرکت می کردند. پس از گذشت سال ها افراد زیادی همیشه در تماس هستند و یادآوری می کنند که زمانی در کلاس های کنکور من شرکت می کردند. آنها حالا در مراکز مختلف استاد هستند.
علاوه بر چند سفر دانشجویی به خرمشهر، ابیانه و ماسوله از سال 1363 سفرهای من به گوشه و کنار ایران شروع شد. معمولا طراحی و عکاسی می کردم. در یاداشت های بعدی در مورد تجربیاتم می نویسم.
ادامه دارد
Views: 6