قبل از گزارش مراسم قبله دعاي سال 1387 جزيره هرمز يك مقدمه لازم است : بين آسمان بالا و پايين رابطه وجود دارد. در بعضي از مناطق دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم هنوز اين رابطه وجود دارد. در گذشته نه چندان دور آدم ها از پايين به آسمان نگاه مي كردند. حالا از ماهواره ها و از بالا به پايين نگاه مي كنند. آدم ها براي بارش باران دعا مي كردند. بارش باران، البته براي كشور كم باران ما لطف الهي تلقي مي شد. سيل، طوفان، زيان سوانح طبيعي را قهر تلقي مي كردند. به عنوان يك تحصيل كرده انگلستان و غرب زده هميشه به آئين ها توجه مي كنم. نه نگاه تمسخر آميزي به آئين هاي كهن و مذهبي دارم و نه به عنوان يك تحصيل كرده مي توانم همانند آنها باور داشته باشم. سعي مي كنم آنها را در بستر فرهنگي، اجتماعي و تاريخي خودشان بفهمم. آن گونه كه هستند را ثبت و گزارش مي كنم. مهم تر از همه در آثار هنري در بستر جديدي از آنها بهره مي برم. بهره بردن مي تواند در حوزه مفاهيم باشد و يا در حوزه بصري از آنها استفاده مي كنم.
هنوز هم گاهي نتايج بد اين سوانح نتيجه نافرماني ما نسبت به مسائل شرعي تلقي مي شود. آيا هنوز باور داريم؟ آمدن پيامك چه كمكي خواهد كرد؟ پيشرفت علمي نسبت ما با طبيعت را كم رنگ مي كند. حالا آئين ها بيشتر براي ثبت رسانه اي آن انجام مي شود و به عنوان كالاي فرهنگي براي جذب گردشگري صورت مي گيرد و سود آور خواهد بود.
در سال 1387 زمانيكه در جزيره زندگي مي كردم، يك روز شاگرداني كه به آنها نقاشي آموزش مي دادم من را به قدمگاه مولا دعوت کردند. آن روز قرار بود که مردم مراسم قبله دعا برگزار نمايند و برای بارش باران دعا کنند.
احمد نادعلیان: تاثیر آئین های عاشورایی بر هنر محیطی و جدید
اين مراسم در روز جمعه چهارم بهمن 1387 برگزار شد.
شركت كنندگان مسيري را در خيابان هاي شهر طي كردند.
در طول مسير بيشتر از کودکان عکاسی کردم. فكر كنم همه كودكان حالا كه سال 1401 است بزرگ شده باشند. در آن سال ها جزيره هرمز غير بومي ساكن كه علاقمند باشد زندگي مردم را ثبت كند وجود نداشت. با گذشت زمان ارزش اين اين مستندات مشخص مي شود. ارزش مستندات جري پولاك حالا مشخص شده است. در زمان خود او ارزش ها و كاركردهايي كه دارد درك نمي شده است.
بلاخره باران باريد.
در داخل بناي قدمگاه مولا نمادهايي از فرهنگ شيعي وجود داشت. سنگ قدم گاهي وجود ندارد. گویا سالها قبل رد پایی منسوب به امام علی در آنجا وجود داشته است. به گفته مردم جزیره در اوایل انقلاب افرادی که وجود این سنگ را خرافات تلقی کردند آن را به داخل دریا انداخته اند. بعضی از مردم جزیره معتقدند كه این عمل موجب شد كه طوفان سال 1360 روی داده و پانصد نفر در دریا جان باختند. از این پانصد نفر سیصد نفر از ساکنین جزیره هرمز بودند.
زمانيكه مرحوم محسن اسلامي در قيد حيات بود از او خواسته بودم اين موضوع را به عنوان بخشي از تاريخ جزيره هرمز روي ديوار خانه اش طراحي كند. او مي گفت يك فرد نابينا با در آغوش گرفتن يك كپسول نجات پيدا كرده بود. ولي جوانان بسياري كه نوعروس داشتند جان خود را از دست دادند. سال قبل متوجه شدم كه يكي دو سال پس از مرگ محسن طراحي های او در خانه اش زير لايه هايي از گچ و سیمان پنهان شدند و از بين رفتند. اما مستندات اين طراحي ها به صورت فيلم و عكس همچنين ديگر آثار او بر در مخزن موزه نگهداري مي شود. از ديد بومي هاي جزيره هرمز و خانواده اش اين آثار واجد ارزش نبودند. با گذشت زمان نگاه آنان عوض مي شود. زمانيكه ارزش اقتصادي طرح هاي جمع آوري شده مشخص و منعكس شود بيدار مي شوند.
همانطور كه در ابتداي اين يادداشت اشاره كردم به عنوان یک تحصیل کرده نمیتوانم خیلی از چیزها را عین مردم باور کنم. اما برای من آن سنگ یک اثر هنری نیز بوده است. دوست داشتم آن رد پا که مثل گنجهای پنهان در دریا پنهان است را پيدا كنم. در روزهای بعد در جستجوی سنگی بودم. بلاخره سنگم را پیدا کردم و دو رد پاها را بر آن نقش زدم.
در محلی در ساحل برای مدتی این سنگ را نصب کردم. هر روز با بالا آمدن آب به زیر آب می رفت. آخرین روز سنگ را به حسن دریاپیما دادم که در قلعه پرتغالي از آن مراقبت کند.
پيشنهاد داده بودم در ميدان مقابل مولا به صورت يادمان نصب شود. اما پس از مدتي آن سنگ شكست. چند ماه بعد زمانيكه خانه خريدم تكه هاي آن سنگ به داخل خانه ام منتقل شدند. اين رد پاها حالا در موزه من به نمايش درآمده است.
ادامه دارد
Views: 7