از دیماه سال 1385 تا کنون با فضای فرهنگی هنری استان هرمزگان در ارتباط بوده ام. چالش ها و تحولات آن را می شناسم. حالا جزیره هرمز برای ایجاد یک فضای بینا فرهنگی مستعد است. در بهمن ماه 1385 زمانی که به همراه هنرمندان و هنرجویان کارگاه های هنر جدید به جزیره هرمز رفتیم جلسات معرفی هنر اجرا و بحث گفتگو در برج فرماندهی قلعه پرتغالی ها برگزار شد. خیلی جالب بود که در سال 1385 کارهای جوزف بویز را در یک مکان غیر متعارف تحلیل کنیم. تا حدودی بحث ها چالش برانگیز و خوب بود.
تا آنجا که به خاطر دارم، در زمان برگزاری اولین کارگاه هنر محیطی که در دی ماه سال ۱۳۸۵ یکی از ساختمان های مرتبط با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی جلسه توجیهی برگزار شد و سعی کردم نمونه های مختلفی از هنر محیطی و هنر در طبیعت را معرفی کنم و فکر میکنم پیشینهای از کارهای شخصی خودم را هم معرفی کردم. البته از آن نشست تصویری موجود نیست. در همان رویداد سال اول زمانی که به هرمز رفتیم درخواست من این بود که دستگاه ویدئو پروژکشن همراه ما باشد. در قلعه پرتغالی ها مباحثی مطرح میشد و کارهای انجام شده را تحلیل می کردم.
رویدادگردانی احمد ناعلیان برای هنر اجرا و صدا در قلعه پرتغالی های جزیره هرمز، بهمن ماه 1385
این مباحث در بهمن ماه 1385 ادامه داشت. این بار به همراه هنرمندان و هنرجویان کارگاه های هنر جدید به جزیره هرمز رفتیم و شرایط کمی متفاوت بود.
شرایطی فراهم شده بود که افرادی که در زمینههای مختلفی از جمله نمایش و عکاسی شرکت داشتند نیز شرکت کنند. هنر محیطی را در پیوند با هنر اجرا و نقشی که عکاسی می تواند داشته باشد بیشتر مورد توجه قرار دادم. نمونه های بین المللی هنر اجرا را در نشست هایی که در برج فرماندهی قلعه پرتغالی ها داشتیم به نمایش گذاشتم و بحث کردیم.
اما در خلال بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ های و تجربه های سال های بعد متوجه شدم که چند نکته چالش برانگیز وجود دارد. در بحث و گفتگوی داخل برج فرماندهی به دلیل سئوال یکی از افراد که فکر می کنم در حوزه شعر و ادبی فعال بودند متوجه شدم که هنر محیطی به خوبی تبیین نشده است. در کنار ایشان یکی از جوان ها (فکر می کنم نصیری) میگفت که من از قبل هنر محیطی کار می کردم. برای افرادی حرفه ای تاریخ شفاهی که ما می دانستیم و انجام می دادیم مهم نیست. مستند شدن و تاثیر گذاری آن مهم است. بدتر از آن جعل اسناد و تاریخ سازی جعلی است که در نهایت رسوایی به همراه خواهد داشت. معمولا هر جمعی که کار هنری انجام می داده اند می گوید ما هنر محیطی و یا پرفورمنس کار می کردیم. گفتن کفایت نمی کند. افرادی که با شن، سنگ و یا کالبد خود در محیط شهری یا طبیعی کار می کنند در هنرهای جدید زمانی قابل اعتنا خواهد بود که در زمان خودش سندیت رسانه ای داشته باشد، به نمایش گذاشته شود، منتشر شود و تاثیر گذار باشد. در غیر اینصورت در هر آشپزخانه ای می شود اورانیوم غنی کرد و هر پس گردنی خوردن و زدن پرفورمنس محسوب می شود.
در بهمن ماه ۱۳۸۵ نشانه هایی وجود داشت. هنرمندان بومی سعی می کردند که خیلی زود استقلال داشته باشند و در یک گوشه ای برای خودشان کار انجام دهند. این امر نشان می داد که در درون خود هم اعتبار یک استاد را می خواهند و هم می خواهند بگویند ما توانمند هستیم.
بعدها بیشتر متوجه شدم که شکافی در خود استان قبل از حضور من وجود داشته و به نظر من پس از سالها هنوز وجود دارد. به دلیل فضای دوقطبی افرادی که هر زمانی که در انجمن هنرهای تجسمی یکی از قطب ها برنامه داشته باشد گروه دیگر بدون در نظر گرفتن ماهیت رویداد با آنها و میهمانان آنها مخالفت می کنند. این روند تا دو سال ادامه داشت. دعوت می شدم و کار می کردیم. با گذشت زمان حتی نیت دعوت کنندگان اصلی تغییر کرد. تا جایی که ضرورتی وجود نداشت من آنجا باشم. اما اشتباه می کردند که آنها باید میزان و زمان علاقمندی و انگیزه حضور یک فرد را در کشور خودش تعیین کنند.
همیشه گذشته خودم را در خلال اسناد مرور می کنم و از خودم سئوال می کنم که کجای کار ایراد داشته است؟ تشکر فراوان شد. خوب بودن آنها را در آن زمان یاد آوری کردم. انتقادات را علاقه تلقی کردم. مدیر فرهنگی می خواست من را به بندر عباس دعوت کند و …
اما تکلیف من از همان سفر اول با خودم ، جزیره هرمز و خاک آن روشن بود. می خواستم در هرمز بمانم. می خواستم میهمان خارجی یا همان بین المللی با خود به جزیره ببرم. می خواستم مسافران را به جزیره هرمز بکشانم و نوشته بودم.
“فکرهای بزرگ در سر دارم. من از این خاک سرخ دست برنمی دارم.”
در آن زمان افکار من برای آنها قابل فهم نبوده است. در سال های بعد همیشه از دوستان هنرمندم اطلاعات غلطی را شنیدم. جایگاه ها شناخته نشد. ساعت ها وقت من را گرفتند که بدانند چرا چنین ادعایی دارند و چرا؟
عوام ترین نوع روایت این بوده است که ما با این خاک ها کار می کردیم و نادعلیان برده به نام خودش ثبت کرده است. گاهی حتی دوستان حرفه ای شک می کردند و می پرسیدند جریان چیست؟
این ادعاها در دو سال اول وجود نداشت. اسنادی وجود دارد که عکس این ادعا را ثابت می کند. آنها به مخالفین خود می گفتند “- دوستان ، آقای نادعلیان را به هرمز دعوت کردند و بعد بعضی هاشان می گفتند: نادعلیان رنگ ها را به ما شناساند!” (رجوع شود به یاداشت های ابوذر نوروزی نژاد) به این معنا که ما از کارکرد آن در هنر تجسمی غافل بودیم. حال کارکرد گردشگری آن و نماد سازی خاک در جای خود محفوظ است.
اما چرا در یک سال بعد احمد نادعلیان را همان افراد در ویژه نامه انجمن فراتر از آنچه که هستید معرفی می کنند عجیب است. آنها فکر می کردند که من پایه گذار هنر محیطی و هنر جدید ایران هستم. در مورد هنر محیطی کارنامه خودم را دارم در زمان مناسب تاثیرات فردی و مرکز خودم را خواهم نوشت. اما اگر آنها فکر می کردند که من پایه گذار هنر جدید ایران هستم اشتباه کردند. اگر من گفتم، آنها چقدر دانششان کم بوده است که باور کرده اند و منتشر کرده اند. من فکر می کنم در فضای دو قطبی آنجا آنها می خواستند که در مواجهه با منتقدین بومی برگ بزرگی را رو کنند.
حسن دریاپیما همیشه به من می گوید بندری بدون سرحدی نمی تواند کاری انجام دهد. همیشه باید یکی را بیاورند و بگویند این فرد به این دلیل مهم است و چون ما در کنار او هستیم ما هم مهم هستیم. این که نادعلیان باشد، صیف اله صمدیان یا هدیه تهرانی و یا احسان رسولف تفاوتی ندارد. با گذشت زمان نگاه ها عوض می شود.
آیا اگر یک پژوهشگر به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان مراجعه کند و سئوال کند این متن را چه کسی تهیه کرده است سخت به نتیجه خواهد رسید.
از متن آقای ابوذر نوروزی نژاد در سال 1387 با عنوان “سال ها قبل بود …” نوشته بود می توان فهمید که نسبت به من ، شیفتگی میزبان من و خود من انتقاداتی وجود داشته است.
“- وقتی به حرف عزیزی که گفته بود آقای دکتر پدر هنر محیطی هرمزگان است انتقاد کردم.حداقل سه چهار نفر با پرخاش های پیاپی نزدیک بود مرا با مشت و لگد همراهی کنند که بر خشم خود غالب آمدند.
– شیفتگی وصف ناپذیر بسیاری از دوستان در برخورد با آقای استاد به گونه ای بود که بی ایشان شب و روز نداشتند.
– ستایش های بی شمار دوستان، داروی فراموشی بود هم برای نادعلیان و هم برای خود دوستان.
– محصول کارگاه ها و جشنواره های محیطی (با نظارت آقای نادعلیان) آثاری بود که هفتاد درصد آن را پس مانده های کپی شده نادعلیانی تشکیل می داد.”
با توجه به اخباری که به خبرگزاری ها ارسال کرده بودم و گزارش های سایتم همه چیز روشن بود. اگر انتقادی وجود داشت چرا دو باره در سال بعد دعوت شدم.
متن موجود در بروشور سال 1386 بسیار حماسی تر است. شاید هم آقای نورزی نژاد درست می گویند ما هم در آن زمان خوشحال بودیم که ستایش می شویم. اما نمی دانستیم که هر علاقه شدیدی ممکن است به نفرت شدید تبدیل شود.
از منظر تاریخی در استان هرمزگان هنر در حوزه موسیقی و نمایش قوت بیشتری دارد. دلیل آن این است که آئین های رایج در آنجا با این دو هنر رابطه دارند. مراسم زار یا شوشی و … بسیاری از آئین های دیگر زمینه ساز این دو هنر هستند. به استثناء افرادی همچون حسین احمدی نسب که ساکن تهران بودند و در زمینه نقاشی و نمایش از سال ها قبل فعالیت داشتند ما هنرمند شناخته شده در حوزه ملی نمی شناسیم. شاید هنوز هم نداریم.
تا چند سال قبل المان های نازل کپی شده را به هنرمندان شیراز یا مشهد می سپردند. اگر الان کسی از من بخواهد که یک مجسمه ساز از هرمزگان معرفی کن انتخاب برای من سخت است. اما کرمان در این زمینه خیلی قوی عمل می کند.
بد نیست بدانیم که ساختار فضای فرهنگی و اجتماعی هرمزگان را کمی توضیح دهیم یکی از ویژگی هایی که به نظر من خیلی تعیین کننده هست در بخشهایی از استان به دلیل کراهت نقاشی و مجسمه سازی در جامعه خصوصاً اهل سنت شافعی این نوع هنرها رشد نداشته است.
چنین وضعیتی که بخشی از آن به دلیل ممانعت های فرهنگی جامعه محلی بوده و از سویی در طول شاید سالیان زیاد و از قبل از انقلاب و سالهای پس از آن مراکز فرهنگی و دانشگاهی توسعه پیدا نکرده را میتوان دلیل دیگری برای این وضعیت دانست.
اگرچه شخصا علیرغم اینکه مدرک دکترا را از انگلستان دارم ، معتقدم که داشتن مدرک دکترا الزاما نمیتواند کمکی به هنرمند بودن بکند. اما به تجربه به من ثابت شده است که وجود یک دوره دانشگاهی کارشناسی در دانشگاه های دولتی میتواند برای افراد مستعد بسیار سودمند باشد. دانشگاه های رسمی که می تواند رایگان باشد و افراد زیادی را جذب نماید در رشتههای موسیقی نمایش و نقاشی می توانست کمک زیادی به تغییر فضای فرهنگی هرمزگان داشته باشد.
برای مثال استانهایی که دانشگاه هنر راه اندازی کردم و اوایل راه اندازی نیازمند استادان پروازی بودند استادان پروازی که به شهرهای مختلف پرواز داشتند معمولاً در آن فضا یک روز یا دو روز میماندند علاوه بر دانشگاه در نگارخانه های محیطهای فرهنگی حضور داشتند و علاوه بر دانشگاه می توانست حضور آنها برای هنرمندان بومی سودمند باشد.
از این جهت سودمند خواهد بود که در یک نشست رسمی فرهنگی به جای طناب کشی رفاقتی و یا از کدام شهر بودن بستر تغییر می کرد. در فضای بینا فرهنگی این نوع جهت گیری ها کم می شود.
سودمندی دیگر این بود که معمولاً وجود یک دانشگاه در یک محیط در یک استان یا شهر موجب میشود که افراد غیر بومی از استان های دیگر نیز در آنجا ساکن شود سکونت آنها که گاهی وقتا حتی در بستر جدید شغلی پیدا میکند و با بومی ها علیرغم چالشهایی که به وجود میآید وارد تعامل می شوند در بلند مدت می تواند فضای بینافرهنگی ایجاد کند.
استان هرمزگان در بخش دانشگاه دولتی یعنی دانشگاه هرمزگان هنوز و تا به حال فقط رشته صنایع دستی دارد و با توجه به اینکه یک ترم نیمسال تحصیلی در آنجا تدریس داشتند قالب دانشجویان آنجا بومی بودند. با این وجود دوست داشتم اگر امکان آن وجود داشت به آنجا منتقل شوم. اما مدیر گروه وقت نگران صندلی بود. پس از چند نیمسال مختصر دستمزدی دادند و پول پروازها را ندادند. بسیار محترمانه کاری کردند که خود من علاقه ای نداشته باشم به همکاری ادامه بدهم. من هیچوقت دنبال مدیریت نبودم. رشته تحصیلات تکمیلی دانشگاه شاهد با مدیریت من شروع به کار کرد. اما خیلی زود فهمیدم کار من نیست.
هنرمندان غیربومی از دیرباز خصوصاً از استانهای جنوبی مثل شیراز ، بوشهر در هرمزگان بودند. اما کمتر و در حوزه دانشگاهی ما چنین بستری را در آنجا دیدهایم و علی رغم اینکه در هر استانی بومی بودن و نبودن خود یک مسئله بزرگی است اما چالش هایی که ایجاد میشود میتواند سودمندی به همراه داشته باشد.
من متوجه شدم در فضای فرهنگی هرمزگان تا کنون بیشتر اینگونه بوده است. چالش ها و تنش ها ریشه در رفاقت ها یا بودن از یک شهر کوچک استان است. مسائل فرهنگی اینگونه قضاوت می شود که توسط هنرمندانی از یکی از شهرستانها دنبال میشود و یا افرادی که با نهاد های دولتی در ارتباط هستند قدرت بیشتری دارم و آنها می توانند حرف خودشان را به کرسی بنشانند. بنابراین لابیگری ها جایگزین مباحث فرهنگی می شود. افرادی با نفوظ از دوگانه سوزهایی هستند که جلوه اپوزسیون دارند ولی در رای گیری ها به نیازهای تبلیغاتی نمایندگان مجلس استان پاسخ مثبت می دهند. در زمان مناسب نان قرض داده را با بهره آن پس می گیرند.
برخلاف پایتخت و مرکز که صفآرایی ها بین هنرمندان ریشه در ایدئولوژی دارد. قضاوت ها بر اساس علاقمند به انقلابی بودن در ظاهر یا باطن، ریشه چپ داشتن و یا اینکه در قبل از انقلاب اعتباری در دفتر فرح داشتند موجب می شود که به افراد در مقاطع مختلف توجه و یا بی توجهی شود.
اگرچه از گذشته دور زمانی که من جوان بودم هنر جویان یا دانشجویان از استان داشتیم و امروز شماره و تحصیل کرده های استان هرمزگان خیلی زیاد است، اما تا کنون قدرت تصمیم گیری افرادی که به شکل تجربی در استان کار کردهاند بیشتر است. تا کنون افراد تحصیل کرده هرمزگان یا در انزوا کار میکنند و یا گاهی اگر می توانستند استان را ترک می کردند چون بستر مناسبی برای رشد در آنجا نمی دیدند.
ساختار انجمن های هنرهای تجسمی و نهادهای هنری استان با یک مشکل مواجه این است. به دلیل جابجایی مدیریت انجمن ها و نبود یک ساختار منسجم نمونه فعالیت ها یا کارهایی که در انجمن یا آستان استان انجام میشود مخزن و منبع مشخص و واحدی ندارد و این موجب می شود که کار برای پژوهشگران دشوار شود.
اگرچه حتی دعوت کنندگان اولیه من به جزیره هرمز تمایلی نداشتند، به دلایل متعددی که در یادداشت های قبلی هم به آنها اشاره شده تصمیم گرفتم سال های بیشتری در استان بمانم و سال ها در آنجا کار کردم . اما حالا اطلاعات مستند جمع آوری شده شخی من از هنر تجسمی استان از خود هنرمندان بومی بیشتر است. سال هاست که فضای دو قطبی به فضای سه قطبی تبدیل شد و پیچیدهتر شد. در استان هرمزگان هنرمندان زیادی را می شناسم که حتی تحصیلات بالایی ندارند و کار حرفه ای انجام می دهند. اما نمی خواهند خودشان را درگیر نمایند.
شخصا پنج سالی است که توسعه کارهایم را در جزیره هرمز کمرنگ و در جزیره قشم توسعه می دهم. حفظ شرایط موجود در هرمز برایم مهم است. چون شروع کردن مهم نیست. ادامه دادن مهم است. اما حتی در سلخ و لافت رایحه متعفن دردسر سازی از بندر عباس به مشام می رسید و می رسد. بهتر است ادامه ندهند. اگر روزی عمر من یاری نکند و ننویسم، همسرم یا پژوهشگران می نویسند.
قطب های دیگری در راه هستند. در سالهای اخیر حضور هنرمندان اغلب غیر بومی در جزیره هرمز که به صورت حرفه ای کار می کنند و هر کدام استقلالی را دارند به نوعی وزنه و شرایط را تغییر داده است. می توان گفت سرانه حضور هنرمندان تجسمی در جزیره هرمز حالا بسیار بالاست. این فضای بینا فرهنگی در دراز مدت برای جزیره هرمز سودمند خواهد بود.
قابل پیش بینی است که حضور سرمایه گذاری همچون احسان رسولف و ساخت مجموعه “حضور در هرمز” در آینده جزیره تاثیر گذار خواهد بود. اما از بندر عباس و پایتخت در کنار علاقمندن به استفاده از آن مجموعه و هنرمندان موافق تجسمی و موسیقی استان صدای انتقادی نیز شنیده می شود.
حضور آقای رسولف در جزیره هرمز را به دو دلیل با علاقه پیگیری می کنم. اول اینکه در پانزده سال اخیر خیلی دقیق همه رویدادهای انجام شده در جزیره هرمز را رصد کرده ام. این حضور اگر تحلیل شود چندین مرحله داشته است. تولید دانش سودمند است. آنچه که من موافق هستم “حضور در بافت اجتماعی هرمز” است. در هر صورت آن را سودمند می دانم و همیشه حمایت کرده ام و خواهم کرد. باید صبر کنیم و ببینم چگونه آینده این راه را مدیریت می کنند. در این مرحله مردم جزیره هرمز راضی هستند.
دلیل دیگر من برای پی گیری فعالیت های آقای رسولف در جزیره هرمز این است که سالهاست در داشنگاه دروسی همچون زبان و بیان هنر جدید مقطع دکتری و پژوهشی در هنر معاصر ایران را به عهده داشتم که بخش زیادی از آنها به هنر معاصر ایران توجه دارد. با روندی که هنر معاصر در سال های اخیر در پیش گرفته است و چالش های آن به خوبی آشنا هستم. در سال های اخیر بخش خصوصی نقش فعالی در برپایی حراج و نمایشگاه های معتبر دارد. جریان های مختلفی در پایتخت کار می کنند. برای نخستین بار غرفه ایران در دوسالانه هنر ونیز به بخش خصوصی و بنیاد فیضنیا واگذار شد. این روند ادامه دارد. علاوه بر دیگر سرمایه گذاران در حوزه هنر فعالیت های نگارخانه محسن، در حوزه هنر جدید، رزیدنسی مورد توجه من بوده است. بدون شک فردی با پیشینه من به دو دلیل باید بداند که در جزیره هرمز “ماجرا” چگونه پیش می رود و در دانشگاه ها درس بدهد. بررسی الگوهای مختلف توسعه با بنیان هنری کار یکی از دانشجویان دکترای من است. با دقت گفتگو می کنند. برای این موضوع بیش از آنکه قضاوت کنیم خواهیم دید چه روی می دهد، چرا و نتیجه آن چه شده است.
سودمند ترین کار من که ارزش آن از حضور خود من در هرمز بیشتر خواهد بود نگارش تاریخ معاصر آن و تحلیل شرایط موجود است.
ادامه دارد
Views: 0