During my journeys to Qeshm Island and its villages in 1986 till 1987, in addition to nature and life, I became acquainted with the culture, history, and rituals of the people there.
از اولین سفرم متوجه شدم که اغلب مردم جزیره قشم اهل سنت بودند. اقلیت شیعه هم زندگی می کردند. باید یادآوری کنم که در زمان سفرهای دانشجویی من منطقه آزاد وجود نداشت و افراد غیر بومی خیلی کم بودند. گردشگری به مفهوم امروزی وجود نداشت.
مذهب اغلب مردم جزیره قشم اهل سنت شافعی است. با اینوجود سرتاسر جزیره قشم مناطق زیادی وجود دارد که مقابر مشایخ و بزرگان را نشان می دهد. تاثیر تصوف مشهود بود. در فرهنگ عامه مردم آنجا، نظرگاه اهمیت داشتند. شواهد نشان می دهد که در گذشته دور فرهنگ مذهبی و یا باورهای عامه مردم جزیره قشم به فرهنگ شیعی نزدیک بوده است.
پس از انقلاب اسلامی در بعضی از مناطق جزیره قشم تحت تاثیر جوامعی که افراد روحانی در آنجا تحصیل کرده اند سخت گیری مذهبی بیشتری نسبت به گذشته دارند. اما این تاثیر هیچوقت نتیجه اش خشونت نبوده است. بیشتر توصیه هایی که بر نوع پوشش و حضور اجتماعی زنان در جامعه تاثیر داشته است.
از سوی دیگر رسانه ها، وجود مهاجرین، و گردشگر موجب شده است که نسل تحصیل کرده اهل سنت گرایش سخت گیرانه را دنبال نکنند. آنچه که بیان کردم مقایسه گذشته و حال جزیره است و بر اساس مطالعات میدانی سال های اخیر به این نتیجه رسیدم.
در دوران دانشجویی از قلعه پرتقالی ها بازدید داشتم. در آن زمان ساحل دریا تا نزدیکی قلعه پرتقالی های قشم امتداد داشت. در سال های اخیر برای احداث و وسعت دادن جاده ساحلی ، بستر دریا را خشک کردند.
وجود این قلعه خود گواهی می دهد که در ابتدای دوره صفویه پرتقالی ها در شهر قشم نیز پایگاه داشته اند. اسناد و پژوهش های کافی در این زمینه وجود دارد.
نمی دانم کدام منطقه بوده است. در زمان دانشجویی روستای لافت را ندیدم. اما وجود بادگیر های ساده و ساباط ها برایم جالب بودند.
از بازی و حضور کودکان در ساحل اسلاید هایی تهیه کردم. آنچه که در عکس مشهود است این است که در بالای سر کودک گُلالک وجود دارد. در چند دهه قبل نذر می کردند و پس از نذر کردن گُلالک باقی می ماند. این سنت حالا دیگر وجود ندارد. اسلاید های من از سفر به مناطق کرد نشین آذربایجان غربی و ترکمن صحرا این سنت های مشابهی را نشان می دهد.
یکی از کودکان تصویر بازوبند دارد و در قسمت پاها زنگوله به مچ پایش بسته شده است. این موارد نشانه های باور به چشم زخم است.
در سال های اولی که به قشم سفر می کردم با بابا زار قشم ملاقات داشتم. پدر زار و همراهانش با آئین درمانی، موسیقی و آواها دردها را درمان می کردند. امروزه این سنت گاهی هنوز رواج دارد و گاهی تبدیل به کالای فرهنگی شده است و به صورت نمایش برای گردشگران اجرا می شود.
زن قشمی با کبوتر
بعضی از اسلاید ها من مردم عادی با پوشش سنتی آنها را نشان می دهند.
دختر بچه با پوشش بومی. این نوع پوشش دختر بچه ها حالا دیگر در جزیره قشم رایج نیست.
در جوامع سنتی از سنین کم این امکان برای پسر ها وجود دارد که فرهنگ و پوشش غیر بومی را انتخاب کنند. این روند در سنین بالا نیز ادامه پیدا می نماید. امروزه در شهر های بزرگ سنت یک امر فاخر است و فقط در مجالس شادی انتخاب و استفاده می شود.
در بسیاری از جابجایی ها در گذشته با لنج چوبی از بندر عباس به جزیره قشم سفر می کردم.
همیشه برایم مکان رها سازی لنج های کهنه جذاب بود.
این نوع لنج چوبی امروزه دیگر وجود ندارد.
در سفرهای سال دوم دانشجویی به بعد مقواهایی که روی آنها پارچه چسبیده بود و مثل بوم زیر سازی شده بود را با خودم می بردم و با رنگ روغن نقاشی می کردم.
نقاشی ها محدود به چهره ها نبودند. گاهی از لنج ها و قایق های جدید نیز نقاشی می کشیدم.
تصویری از یک خانواده، زن با برقع، مردی که قلیان می کشد و پسری که دوست دارد در قاب من باشد.
علاوه بر رنگ روغن گاهی با پاستل روی مقوای پاستل نقاشی می کردم.
همزمان با تجربه های چاپ در دانشکده مقوای گلاسه را با مرکب پوشش می دادم و با سوزن طراحی می کردم.
ادامه دارد
Views: 3